درست مثل اون سالی که از بلاگفا مجبور شدیم به اینجا مهاجرت کنیم....
قشنگ یادمه به پیشنهاد شاهزاده اومدم...
هیچوقت ارتباط برقرار نکردم با اینجا اما دلم خوش بود به بودن دوستانم.
به معنای واقعی کلمه اینجا هیچکس رو ندارم که چشم انتظار پیامش باشم.
خودمم و خودم.
چندین بار نوشتم اینجارو دوست ندارم اما چون بخشی از گذشته ام اینجا دفن شده، گه گاهی میام و سری میزنم به خودم...
آدمی که هر روز مینوشت حالا دیگه چیزی برای نوشتن نداره...
جامی است که عقل آفرین میزندش
صد بوسه ز مهر بر جبین میزندش
این کوزه گر دهر چنین جام لطیف
میسازد و باز بر زمین میزندش ...
یه چیزی هست که سالها تو خودم کشتمش...خیلی سخت بود برام ولی کشتمش...
یه اتفاقایی میفته که یه چیزایی برام زنده میشه
اذیت میشم ولی نمیدونم چرا همینجوری رو به جلو پیش میرم...
بازم اردیبهشت...
رفیق من لا رفیق له...
دیگه کلا نیستی
شاخ های بلاگفا و بیان همگی باهم رفتن سراغ زندگیاشون
کی فکرشو میکرد یه روزی اینجوری...
اینجا یه صفحه ای هست که ته مونده و آپدیت نمیشه
خیلی دلم میخواد یه بار صفحه مدیریت رو باز کنم و ببینم...
هیچوقت از اینجا خوشم نیومده و نخواهد اومد
کاش میدونستم چرا برای همیشه غیب شدی
اگه بدونم باعث و بانی این اتفاق حدس منو درست کنه، برای همیشه از صحنه ی روزگار محوش میکنم
دعا کن اون روز نرسه
من موندم و چندتا وویس و صدا از تو
به همینم قانع ام
:)
چقد ستاره های طلایی اینجا باهام غریبه اند
هیچوقت نتونستم با این محیط جدید کنار بیام
هیچکسو نمیشناسم
حتی خلوت تنهایی اینجا هم برام خفه کننده ست.
بهتره دیگه اینجا نیام
:((
جالبه
به روز شده مث اینکه
من خبر نداشتم
هیجان زده شدم مث قدیما...
چقد کم دارمت...
برگردی کاش....
آدمهای بیخود زندگی رو هر چه زودتر باید حذف کرد
همونایی که ناسپاسی میکنن و نون و نمک سرشون نمیشه
خدا میگذره از حق خودش ولی از حق بنده هاش نمیگذره
کمی بترسیم