تنـــــها خــُــدا

هنوز هم خدا هست

تنـــــها خــُــدا

هنوز هم خدا هست

تنـــــها خــُــدا

خدا هم تنهاییاشو جار میزنه. قل هو الله احد ...

بایگانی

مهاجرت ؟؟؟!!!


http://s3.picofile.com/file/8198147942/10100679_4988_l.jpg


نمیدونم از کجا شروع کنم... با شرایط سختی که الان دارم نمیدونم واقعا چی بگم

از اولش بگم یا آخرش...

از دیشب میگم...

بعد از اتفاقات واقعا تلخی که توی بلاگفا افتاد...کشیده شدم به اینجا.بماند که کی اینجارو بهم معرفی کرد

ادرس ایمیلمو دادم. نوشت این ایمیل قبلا ثبت شده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

شوکه شدم در حد مرگ.مونده بودم ینی چی. دوباره زدم بازم همون پیغام نوشته شد.

ایمیل بعدی رو وارد کردم.اما قبل اینکه ثبتش کنم منصرف شدم.

دوباره ایمیل اولو زدم چون این ایمیل برام خیلی مهم بود.پیش خودم گفتم ینی کی این ایمیلو داده؟؟؟

نتونستم ازش بگذرم.زدم فراموشی کلمه عبور...

لینک تغییر کلمه عبور به ایمیل ارسال شد اما نتونستم..

ینی به ایمیلم دسترسی نداشتم .مجبور بودم تا صب صبر کنم

صبح به محض اینکه خودمو جم و جور کردم رفتم سراغ ایمیل.

لینکو زدم.... وااااااااای خدااااااای من!!!!!!!!!

ینی چی؟؟کی من عضو شده بودم که خودم خبر نداشتم؟؟؟!!!!!!!!

مشخصات کاملا درست بود. همش مال من بود....شماره... اسم...

خیلی فشار اوردم به ذهنم یه چیزایی یادم اومد

دفتر یادداشتمو برداشتم که نگاهی به رمز ها و ادرس هام بکنم ببینم میتونم پیداش کنم یا نه

دفترو تازه پاکنویس کرده بودم چند صفحه رو که به نظرم بیهوده بوده رو انداخته بودم دور....

ناراحت... خوشحال...

ناراحتیم زودگذر بود.خوشحال بودم که حداقل تونستم با ایمیلم همه  چیو درست کنم...

یه گشتی اینجا زدم. یه ادرس به همون اسمی که میخاستم ثبت کردم. خیلی برام مهم بود...خیلی


http://s3.picofile.com/file/8204506468/Capture.PNG


الانم نمیدونم حسمو چجوری بنویسم

فقط دلم میخاد بازم یه تشکر از وانـجَ بکنم.

تقدیم با تمام وجودم به تو


http://s6.picofile.com/file/8198148268/10230368_2442_l.jpg


خیلی خووووووشحال اونقد خوشحال که از تپش زیاد تمام تنم داره میلرزه...

من اینجا بودم بدون اینکه باشم


خیلی عجیب بود اتفاقات امروز

فقط میگم خدارو شکر


قوجالمیشام، جوانلیغا آغلارام   کئچیب گئدن نادانلیغا آغــلارام   گئدنمیرم عزیزلره باش چکــــم   قدیم اولان قوناقلیغـــــا آغلارام   چراغینان گونوز گزدیم، تاپمادیم   تاپیلمایان اینسانلیغا آغـــــلارام   چوبانلیغی هئچ شاهلیغا وئرمه رم   دوستدان دوشن اوزاقلیغا آغــــلارام....

ایستیرم....

ایسترم غملی و طوفانلی گئجه یولچولارا بیر فانوس تک یادا قطب اولدوزو تک رهبر اولام. ایسترم یای گونو چؤللرده آخار  بیر سو اولوب، دوم دورو گؤز یاشی تک یولدا چوخور ایچره دولام. ایستمم نقش و نگاریم قالا،  شعریم اوخونا ایسترم بیر سیزی، حسرت تک اورکلرده قالام. اونودورسا منی ائل، چکمه سه تاریخ آدیمی ایسترم آی تکی یورد اوسته گئجه شوق سالام   می خواهم در شبى توفانى و غمناک٬ رهگذران را همچو فانوس و بسان ستاره اى قطبى٬ راهبرى کنم. می خواهم در روزى تابستانى در بیابانى تفتیده ٬ آب شوم و بسان اشک چشمى زلال و پاک گودى ناپیدایى را پر کنم نمی خواهم نقش و نگارى از من برجاى بماند و شعرم خوانده شود می خواهم همچو ناله و آهى و به سان یک حسرت در دلها بمانم. اگر ایل و تبارم فراموشم کنند و اگر نامم در تاریخ برده نشود می خواهم همچو ماه در یک شب ظلمانى سرزمین خود را نورافشانى کنم.
می خوام که با دست خیال خدا رو نقاشی کنم   رو زانوهاش اشک بریزم هوا رو بارونی کنم   گریه کنم گذشتمو سر روی پاهاش بذارم   بگم غریبم بی نشونم برس به دادم   می خوام رو تار و پود شب مقصدو بی هدف برم   تو این هوای بی نفس برم به آخر برسم   برم یه جایی که فقط تو باشی و بی کسیام   تو سرنوشت دست ببرم بهشتو تا خودت بیام   تو نفس آخر عشق تنـــــهاتر از خدا شدم   اشکی نمونده تو چشام با گریه بی وفا شدم   غصه شکسته دلمو آخر این سفر کجاست؟   وقت بریدن منه دلهره از دلم جداست   تنهاتر از خیال تو دلو به دریا می زنم   منو صدا کن که می خوام دل از جدایی بکنم   دستمو بگیر می دونم تویی اون همیشه با من   اینه اون محال ممکن مثل اشک شیشه با من

خدای من...

نه آنقدر پاکم که کمکم کنی!   و نه آنقدر بدم که رهایم کنی! میان این دو گمم...! هم خود را و هم تو را آزار میدهم. هر چه قدر تلاش کردم، نتوانستم آنی باشم که تو خواستی! و هرگز دوست ندارم آنی باشم که تو رهایم کنی!   آنقدر " بی تـــو تــــــنها " هستم.   که بی تــــــــــو یعنی :   " هیـــــــــچ "   یعنی :   " پــــــــــوچ "   خدایـــــــــــا هیچ وقت رهایم نکن...!

خدایـــــــا....

خدایا! طاقت من را با طاق آسمانت اشتباه گرفته ای... این پیمانه٬ سال هاست که پر شده...  خدایا در انجماد نگاه های سرد این مردم، دلم برای "جهنـــمت" تنگ شده...

خدای من...

شُکر خدا که من هیچ خدایی را از هیچکس به ارث نبرده ام. من آزادم که خدای خود را آنطور که دلم میخواهد مجسم و انتخاب کنم، خدای من مهربان، بخشنده، دلسوز، چیز فهم و اتفاقا خیلی هم شوخ است!

یادمون باشه...

همه ی ما کلی آرزو داریم... لاغرتر بشیم... بزرگتر بشیم... پول بیشتری داشته باشیم. اتومبیل بهتری سوار بشیم! یه روز تعطیل... یه گوشی جدید...   ولی یه بیمار سرطانی تنها یه آرزو داره!!! و اونم این که: بی درد زندگـــــی کنه... یادمون نره براشون دعا کنیم...

هنوزم خدا هست

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

خسته ام دنیا...

خسته ام از این زندان که نامش زندگیست!!! پس قشنگی های دنیا دست کیست؟ خدایا!!! این خوشیات کجاست؟؟؟