یهویی یه گونی خاطره از آسمون خدا پرت شد وسط اتاقم
نمیدونم چرا مث یه فیلم از جلوی چشمام عبور کردی و یادم افتادی!!!
نمیدونم چرا داغت تو دلم تازه شد ...
چرا باز روزای اول سال یادم اومد و ...
یادته من و تو سوار ترکِ موتور بابا بودیم؟؟؟؟
+تولد تو 5 روز بعد از تولد منه.نمیخام رفتنتو باور کنم میفهمی؟
+من و تو هم خونیم اما هیچوقت هم خونه نشدیم ...تو از یه دنیای دیگه ... من از یه دنیای دیگه ... چجوری کنار هم بودیم؟چجوری اینهمه حس هست بینمون ؟؟؟چجوری میشه بیایی به خوابم و منو بیدار کنی برای اینهمه خاطره؟هنوزم این صدارو ... حتی وقتی داشتم برات فاتحه میخوندم هم این صدا ...رفتنت نبودنت نیست ...
دوس دارم . میخوام . اما نمیتونم که بخوام. ...منتظر موندن برای جواب تو منو بدخواب کرد امروز ... روانــی ...
میگم دوستت دارم !تو بشنو : دلم برات تنگ شدهمیگم مواظب خودت باش!تو بشنو : دلم برات تنگ شدهمیگم حال احوالت چطوره ؟تو بشنو : دلم برات تنگ شدهتو اصلا هر چی میگم بشنو : دلم برات تنگ شدهمن اینجامن اونجا اصلا هر جا که باشم دلم برات تنگ شدهرو که بر میگردونیاز اون لحظه ی خداحافظیتا دیدار دوباره اتلحظه به لحظهدیقه به دیقهدلم برات تنگ میشهمن تو هر جمعی هم که باشمچه غریبه چه آشنادلم فقط برای تــــو تنگ میشهای واااای !!! دیدی چی شد؟؟همش که شد دلتنگی!!!بین خودمون بمونهراستشو بخوای همین حالا ، همین حالای ِ حالا همدلم برای تــــــو تــــو یه نفر تنگ شده
+اینکه جوابمو کجا مینویسی دیگه مهم نیس برام ...
+ فقط میخوای بدونی زنده ام یا مرده .همین.
دلتنگی داره خفم میکنه ...
یادش بخیر ....
خدایا !!! چرا خواستی یادم بیاری این همه خاطره رو ؟؟؟