تنـــــها خــُــدا

هنوز هم خدا هست

تنـــــها خــُــدا

هنوز هم خدا هست

تنـــــها خــُــدا

خدا هم تنهاییاشو جار میزنه. قل هو الله احد ...

بایگانی

خالقم...

خالق من "بهشتی" دارد، نزدیک، زیبا، و بزرگ. و "دوزخی" دارد، به گمانم کوچک و بعید، و در پی دلیلی ست که ببخشد ما را، گاهی به بهانه ی یک دعا در حق دیگران....شاید امروز آن روز بی دلیل باشد. دعا گویت هستم! دعایم کن.

الهی العفو...

میخوانمت در بلندی که خودت بلند ترینی میخوانمت به مهربانی که خود مهربان ترینی میدانمت به رحمتت که خودت رحیم ترینی میدانمت به بزرگی که خودت بزرگترینی همه این میخوانمت ها و میدانمت ها بهانه ای هست تا بگویم خدایا دوستت دارم ، من خدا را دارم!   سفره ی این ماه داره جمع میشه تموم شد شب های قدر ت  می ترسم هنوز منو نبخشیده باشی خدایا اگه غافل موندم از این ماه منو ببخش!!!

خدایاااااااااا

خــدایــا!!!   اگه کســی بغضــشو فــرو بــده   روزش بــاطــل مــیشــــه ؟؟؟   خدا جون مردم از بی خبری...

...

بنده ای خدا را گفت: اگر سرنوشت مرا تو نوشته ای! پس چرا دعا کنم؟؟؟ خدا گفت: شاید نوشته باشم هر چه دعا کند....

شب بزرگ

امشب شب بزرگیه هرکس این شبو ببینه سعادت زیادی داشته که خدا یه بار دیگه بهش مهلت داده. یادم نره از قافله ی امشب جا نمونم. خیلی وقته که منتظر این شب بودم. آخه میگن خدا سرنوشت یک سال آدمهارو توی این شبها می نویسه. تاریخ مرگشون  تاریخ قشنگیهاشون  تاریخ غصه هاشون  تاریخ سرنوشت شون همه و همه رو یکجا امشب برامون مقدر می کنه. از همتون التماس دعا دارم. من که اگه دعا کنید یا نکنید دعاتون می کنم.

یه مهمونی

امروز میلاد امام حسن مجتبی ست. امروز به مراسمش دعوت بودم نمی دونم چرا من؟؟؟ اصلا آدمایی رو که فک می کردم دعوتند نبودن اون وقت من... نمی دونم این دومین مراسم آقا بود که دعوت میشدم وقتی چشمم به آدمای مراسم افتاد به خودم مغرور شدم آخه افتخار بزرگی بود برای من... من کجا ! آقا کجا! وقتی مراسم شروع شد من فقط اشک ریختم با اینکه جشن بود و همه دست می زدن.  ولی من فقط و فقط گریه کردم نمی دونم چرا؟ جو سنگینی بود برام نمی تونستم تو خودم هضمش کنم. همه چی برام مثل یه خواب بود. مثل یه رویا... نمی دونم اسمش رو چی بزارم؟؟؟ از همه مهم تر اینکه مراسم ختم قرآن با خوندن من شروع شد وقتی به من گفتن شروع کن موندم با اینکه اولین بار نبود ولی برام تازگی قشنگی داشت. خدا کنه لایق باشم حالا که اومدم... خدایا! بازم بهم حال دادی اونم یه حال اساسی دمت گرم. اوس کریمی دیگه چیکار کنم؟؟؟ "میلاد کریم اهل بیت بر همگی مبارک"

به سلامتی تو...

به سلامتی رفیقی که تو رفاقت کم نزاشت ولی کم برداشت تا رفیقش کم نیاره. به سلامتی مداد پاک کن که به خاطر اشتباه دیگران خودشو کوچیک میکنه. به سلامتی اون دلی که هزار بار شکست ولی هنوزم شکستن بلد نیست. به سلامتی اونایی که تو اوج سختی ها و مشکلات به جای اینکه تَرکمون کنن درکمون می کنن. به سلامتی اونایی که درد دل همه رو گوش میدن اما معلوم نیس خودشون کجا درد دل میکنن .... به سلامتی اون رفتگری که تو این هوا داره به عشق زن بچش کوچه و خیابون رو جارومیزنه که یه لقمه نون حلال در بیاره . . . به سلامتی اونایی که تو این هوای دو نفره با تنهاییشون قدم میزنن ... به سلامتی اونایی که دوست دارم رو درک می کنند و اونو به حساب کمبودهات نمیذارن ... به سلامتی اونی که باخت تا رفیقش برنده باشه... به سلامتی همه باباهایی که رمز تموم کارتهای بانکیشون شماره شناسنامشونه ! به سلامتی کسی که هنوز دوسش داری ولی دیگه مال تو نیست ... به سلامتی مادر که وقتی غذا سر سفره کم بیاد اولین کسی که اون غذارو دوس نداره خودشه... به سلامتی همه اونایی که خطشون اعتباریه ولی معرفتشون دایمیه! به سلامتی اونایی که به پدر و مادرشون احترام میذارن و میدونن تو خونه ای که بزرگترها کوچک بشن؛ کوچکترها هرگز بزرگ نمیشن ... به سلامتی مادر که بخاطر ما هیکلش به هم خورد ! به سلامتی کسی که دید تو تاکسی بغلیش پول نداره به راننده گفت: پول خورد ندارم مال همه رو حساب کن... به سلامتی بیل! که هرچه ‌قدر بره تو خاک، بازم برّاق‌تر می‌شه ... به سلامتی سیم خاردار! که پشت و رو نداره... به سلامتی اونی که بیکسه، ولی ناکس نیست... به سلامتی اونایی که چه عشقشون پیششون باشه چه نباشه چشم شون مثل فانوس دریایی نمی چرخه ... به سلامتی حلقه های زنجیر که زیر برف و بارون میمونن زنگ میزنن ولی هم دیگه رو ول نمیکنن... و آخرش به سلامتی سه کسناموس ... وطن ... بی کس ... به سلامتی اون خدایی که دید چیکار کردم ولی به روم نیورد... آی خدا فهمیدم که فهمیدی!!! امشب ساعت ۳:۵ دقیقه ماه کعبه را طواف می کند. در هر سال یک بار تکرار می شود. در این ساعت وقت قبولی دعاست.                             التماس دعا                                             منو یادتون نره....

جای تو...

خوابم نمی بردو این همه بغض روی ثانیه هایم راه می رونددوباره تو را کم آورده امتو را و عطر صبوری هایت راهیچ می دانستیهیچ کس به اندازه ی تو مرا نمی فهمداین را خودم هم امشب فهمیدموقتی نبودن هایت راتوی ثانیه های بغض آلودم نفس کشیدم جای خالیت با هیچ " اویی" پر نمی شود.

مرد

مردی که گم کرده دل دریایی اش را تنها همین سرمایه و دارایی اش را هر شب فقط در آسمان تلخ غربت با ماه قسمت می کند تنهایی اش را هر شب کسی تا سرزمین خواب هایش می آورد آن نیمه ی نیمایی اش را اما کسی در حجم خوابش شعله ور شد سوزاند حجم خالی تنهایی اش را رو به تمام خواب های سبز و روشن می برد سمت وسعت یلدایی اش را   آنجا را! دوباره آسمان ابری ست، شاید مردی ست گم کرده دل دریایی اش را    تقدیم به داداشی خودم که الان تو غربته

ممنونتم...

باورم نمیشه توی گرمای تابستون بتونم بهار رو لمس کنم یکی دیگه از اون چیزهای عجیب زندگیم رو با چشم های خودم دیدم هر چند از دستان خدای من کم نیست. همیشه می شود بهار بود. به سکوت آرام خانه کاغذی ات قسم که می دانم رویاهای تو به زیبایی خیالات من باورکردنی است. تو از سکوت من به باور عرفانی عشق رسیده ای. من از سکوت تو به نقطه نهایی ایمان رسیده ام. شاید نتوان درک کرد که گفته های ما از آن دنیای کاغذی که ساخته ایم، شنیدنی است. ولی می شود دست به کار شد و رنگ سبز به شاخه های خاکستری درختهای کاغذی کشید. من که نقاشی کردن می دانم. تو هم که نقاشی کردن می دانی. پس چرا دست به کار نمی شوی؟ وقتی بچه بودم، برایم آبرنگ نمی خریدند. می رفتم سراغ باغچه کنار رودخانه هر چه گلهای رنگی بود می چیدم و نقاشی می کردم. اگر کمی در باغ کاغذی کنار خانه کاغذی مان جستجو کنیم حتماً گلهای کاغذی دارد که رنگ قرمز عشق به باورهایمان بکشیم. سـه حـرف دارد امـا ... بـرای پـر کردن تنهــایــــی مـن حــرف نـــــدارد ... " خـــــــدا "