تنـــــها خــُــدا

هنوز هم خدا هست

تنـــــها خــُــدا

هنوز هم خدا هست

تنـــــها خــُــدا

خدا هم تنهاییاشو جار میزنه. قل هو الله احد ...

بایگانی

خدای بزرگ...

خداوندا تو خیلی بزرگی و من خیلی کوچک ولی جالب اینجاست ٬ تو به این بزرگی من کوچک را فراموش نمیکنی ولی من به این کوچکی تو را فراموش کرده ام . . .

یا زهرا...

یاد آن روزی که ما هم سایه بر سر داشتیمهمچون طفلان دگر در خانه مادر داشتیمجد ما پیمبر از ما چهره پنهان کرد و مااز پیمبر یادگاری همچو زهرا داشتیممادر مظلومه ی ما نیز رفت از دست مامرگ او را کی به این تعجیل باور داشتیماندر آن روزی که آتش بر سرای ما زدندما در آن جا حال مرغ سوخته پر داشتیمدریغ آمد و رفت از جهان محسن در آن غوغاآرزوی دیدن روی برادر داشتیممادر ما خود ز حق می خواست مرگ خویش راورنه ما بهرش دعا با دیده تر داشتیمروزهای آخر عمرش ز ما رو می گرفتما هم از این غم دل پر اخگر چون علی داشتیمدر شب دفنش به ما معلوم شد این راز راتا ز روی نیلگونش بوسه ای بر داشتیماز کفن دستش بر آمد جسم ما را در برگرفتجسم او را همچو جان ما نیز در بر داشتیماز فراق روی مادر با پدر هر روز و شبدو برادر بزم ماتم با دو خواهر داشتیم   خانوم بمیرم برات که غریبی... غریبی هم اندازه داره...

تنهایی ام...

یادت باشه هیچ جا اینقدر شلوغ نیست که نتونی با خدا خلوت کنی. یادت باشه یادم بمونه.
مردی ثروتمند وجود داشت که همیشه پر از اضطراب و دلواپسی بود. با اینکه از همه ی ثروت های مادی دنیا بهره مند بود قلبش هیچ گاه شاد نبود. او خدمتکاری داشت که ایمان به خداوند درونش موج می زد.روزی خدمتکار وقتی که دید مرد تا حد مرگ نگران است به او گفت: " ارباب آیا حقیقت ندارد که خداوند پیش از به دنیا آمدن شما جهان را اداره می کرده است؟ "او پاسخ داد: " بله ..."خدمتکار پرسید: " آیا درست است خداوند پس از آنکه شما دنیا را ترک کردید آن را اداره می کند؟ "ارباب دوباره پاسخ داد:" بله "خدمتکار گفت: " چطور است به خداوند اجازه بدهید وقتی شما در این دنیا هستید او آن را اداره کند؟ "به او اعتماد کن وقتی که نیرویت کم است.به او اعتماد کن زیرا وقتی به سادگی به او اعتماد کنی اعتمادت سخت ترین چیزها خواهد بود.آیا راه سخت و ناهموار است؟آن را به خدا بسپار.آیا می کاری و برداشت نمی کنی؟آن را به خدا بسپار.اراده ی انسانی خود را به او واگذار.با تواضع گوش کن و خاموش باش.ذهن تو از عشق الهی لبریز می شود.آن را به خدا بسپار. در این دنیای گذرا: دنیایی که چیزها می آیند و می روند هیچ چیز باقی  نمی ماند. پس آیا چیزی ارزش نگران شدن را دارد؟
می دونی بارون که می یاد حس می کنم خدا داره خیاطی می کنه انگار داره فاصله بین آسمون و زمینو با بارون کوک می زنه مثل این که خدا می خواد به بنده هاش یادآوری کنه که از کجا اومدنو باید کجا برگردن فقط کافیه دنبال کوک هایی که خدا زده رو بگیری و بری جلو اون وقت می رسی اون جایی که باید باشی.

یه تشکر کوچیک...

ممنون از همه ی دوستانی که به من سر می زنند و نشونی شون رو نمیدن این روزا همه گمنام شدن شاید یادشون میره شاید هم دلشون نمی خواد اصراری نیست به هر حال ممنون که به این حقیر نظر لطف دارید.
خدایا من دقیقا اینجام تو دقیقا کجایی؟؟؟ خدا در روح ما زمزمه می کند و با قلب ما حرف می زند, اما بعضی اوقات زمانی که وقت نداریم گوش کنیم, او مجبور می شود پاره آجری به سمت ما پرتاب کند.

حرفهای من با خدا

گفتم:خدای من لحظاتی بود در زندگیم که هوس کردم سر سنگینم را( که پر بود از دغدغه دیروز و هراس فردا)بر شانه ی صبورت بگذارم آرام برایت بگویم و بگریم........ در آن لحظات شانه های تو کجا بود!؟  ندایی آمد که عزیز تر از هرچه هست ،تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی که در تمام لحظات بودنت بر پروردگار تکیه کردی و پروردگارت آنی خود را از تو دریغ نکرده است،پروردگار من همچون عاشقی که به معشوق خویش می­نگرد ،با شوق تمام بودنت را به نظاره نشسته است!  گفتم:پس چرا راضی شدی من برای اینهمه دلتنگی،اینگونه زار بگریم!؟  گفت:عزیزتر از هر چه هست،اشک تنها قطره ایست که قبل از آنکه فرود کند،عروج می کند اشکهایت به پروردگار رسید و او آنها را یکی یکی بر زنگار روحت ریخت تا باز هم از جنس نور باشی و از حوالی آسمان،زیرا فقط این گونه می شود تا همیشه شاد بود!  گفتم:آخر آن چه سنگی بود که بر سر راهم گذاشتی!؟  گفت:بارها صدایت کردم و آرام گفتم از این راه نرو که به جایی نمی رسی،اما تو هرگز گوش  نکردی، و آن سنگ فریاد بزرگ پروردگار بود که:عزیز تر ازهرچه هست:این راه که تو می روی به نا کجا آبادهم نمی رسی!  گفتم پس چرا آنهمه درد در دلم انباشتی!؟  گفت:روزیت دادم تا صدایم کنی چیزی نگفتی!! پناهت دادم تا صدایم کنی چیزی نگفتی!و.... آخر تو بنده ی منی،چاره ای نبود جز نزول درد!!........وتنها این­ گونه شد که تو صدایم کردی...  گفتم:پس چرا اولین بار صدایت کردم درد از دلم نراندی!؟  گفت:اول بار که گفتی خدا،من آن ­چنان به شوق آمدم که حیفم آمد بار دیگر خدای تو نشنوم ،تو باز گفتی خدا ومن مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر...... من می­دانستم که  تو بعد از آن علاج درد بر خدا گفتن اصرار نمی­کنی،و گرنه همان اول بار دردت دوا می کردم!!!!!!   گفتم:مهربان ترین،دوستت دارم  گفت:عزیزتر از هرچه هست،دوست تر دارمت...

سوال عجیب

اگه خدا ۲۴ ساعت گناه کردن را آزاد می کرد تو چه گناهی می کردی؟(جواب صادقانه) موندم جواب این پیامک دوستم رو چی بدم یه هفته است دارم فکر می کنم اما... خیلی جالبه از بین این همه گناهی که تا به حال انجام دادم واقعا نمی دونم توی این ۲۴ ساعت کدوم یکشو انجام میدام.

مناجات هایم...

خدایا ، حکمت قدم هایی را که برایم بر میداری بر من آشکار کن تا درهایی را که بسویم می گشایی ، ندانسته نبندم و درهایی که به رویم میبندی ، به اصرار نگشایم . . .   خدایا به فرشتگانت بسپار در لحظه لحظه نیایش خویش “دوستان مرا از یاد نبرند . . .”   خدا گوید : تو ای زیباتر از خورشید زیبایم تو ای والاترین مهمان دنیایم شروع کن ، یک قدم با تو تمام گامهای مانده اش با من . . .   به خدا تا اندازه ی امیدوار باش که جرات گناه کردن پیدا نکنی و از اون تا اندازه ی بترس که از رحمت اون ناامید نشوی . . .   وقتی بنده از خدا بترسد ، خداوند همه چیز را از او بترساند و اگر از خدا نترسد خداوند او را از همه چیز بترساند حضرت رسول اکرم (ص)   خداوندا دستانم خالیست، قلبم پر از آرزوهای دست نیافتنیست یا دستانم را توانا ساز، یا درونم را از آرزوهای دست نیافتنی تهی ساز . . .   الهى در شگفتم از آنکه کوه را مى‏شکافد تا به معدن جواهر دست‏یابد ولی خویش را نمیکاود تا بمخزن حقائق برسد . . .   الهى چون در تو مى نگرم از آنچه خوانده ام شرم دارم . . .   الهى خودت آگاهى که دریاى دلم را جزر و مد است یا باسط بسطم ده و یا قابض قبضم کن . . . خداوند بی نهایت است ، اما ،به قدر نیاز تو فرود میآید به قدر آرزو های تو گسترده میشود و به قدر ایمان تو کارگشا میشود . . . معبودا مرا به بزرگی چیز هایی که داده ای آگاه و راضی کن تا کوچکی چیز هایی که ندارم ، آرامشم را بر هم نزند . . . خدا به قلب کوچکم وسعت ده تا بتوانم بزرگیت را درک کنم و در دریای بزرگی و پاکی و مهربانی تو قرق شوم و به بالهایم توانی ده تا بتوانم به سوی تو پرواز کنم تو که آشنا ترین آشنایی   از خدا میخواهم آنچه را که شایسته توست به تو بدهد ، نه آنجه که آرزو داری زیرا گاهی آرزو های تو کوچک و شایستگی تو بسیار . . .