تنـــــها خــُــدا

هنوز هم خدا هست

تنـــــها خــُــدا

هنوز هم خدا هست

تنـــــها خــُــدا

خدا هم تنهاییاشو جار میزنه. قل هو الله احد ...

بایگانی

برای رفیقم...

گرچه این دل با ما خوب تا نکرد بهتر از ما هم کسی پیدا نکرد داغ را چون لاله پنهان کرد دل چون شقایق راز ما افشا نکرد با شکیبایی میان هست و نیست جز به دود و اه خود سودا نکرد بود غم پابسته در دهلیز دل پیش کس لب بر شکایت وا نکرد سوخت دل اما به اشک چشم ساخت تشنه بود و خواهش از دریا نکرد و هیچ کس ویرانیم را حس نکرد وسعت حیرانیم را حس نکرد در میان خنده های تلخ من دیده بارانیم را حس نکرد از میان اشنایان هیچ کس غرب پنهانیم را حس نکرد در هجوم لحظه های بی کسی گریه طوفانیم را حس نکرد انکه با اغاز من مانوس بود لحظه پایانیم را حس نکرد تقدیم به دوستی که همیشه دوستش دارم. کمی دیر شد اما شد ای کاش برای روز تولدت می فرستادم تولدت مبارک بهار من
به من مگو بهار زیباترین فصل طبیعت است که نیازی به گفتگو نیست چون می بینمش و زیبایی اش را با تمام وجود حس می کنم. به من مگو بهار فصل نو شدن و تازگی است و همه مخلوقات هستی این نویی و تازگی را با جان و دل می پذیرند و به ان تن می دهند. چون زمستان خودش وقتی داشت می رفت خبر امدن بهار را به من داد و برف با دیگر نیامدنش ورود بهار را قول داد. به من مگو که بهار یعنی تولدی تازه و فرصتی جدید برای دوباره از نو شدن و از نو وارد دنیا شدن که همین چند ساعت پیش اولین بنفشه باغچه با تولد خود این خبر را به من داد. من همه تازگی و زیبایی و جلوه گری بهار را مقابل خودم می بینم و انها را با تمام وجود حس می کنم اما هیچ کدامشان را قبول ندارم. چرا که همه این تازگیها و نو شدن ها وقتی تو در بینشان نباشی  دیگر تازه نیستند و در اصل همان پارسالی ها هستند در لباسی جدید و من از لباس جدید روییده بر کالبدهای کهنه و قدیمی بیزارم. وقتی تو نباشی تازگی دیگر تازه نیست و کالبدهای زمستانی دیگر توان احساس گرمای بهار را ندارند وقتی تو نباشی من نمی توانم بهار را قبول داشته باشم چرا که بهار با بودن تو در کنار تو بودن است که زیبا و خواستنی می شود. بیا و از اغاز بهار در جان من ریشه بزن و تا اخرین زمستان عمرم با من بمان بیا و امسال قبل از همه پرندگان بهاری در اشیانه دل من لانه کن و همان جا بمان. بیا و اجازه بده تا با بودن تو بهار را قبول داشته باشم.

عشق

هر چقدر تو از او دور می شوی او همان قدر به تو نزدیک می شود "اینجا عشق خداست عزیزم"

خدایا

خدیا مواظب خودت باش چون ما جز تو کسی را نداریم.

برای تو...

گفتم: چقدر احساس تنهایی می کنم. گفتی: فانی قریب" من که نزدیکم.  بقره/۱۸۶" گفتم: تو همیشه نزدیکی من دورم کاش میشد به تو نزدیک شوم. گفتی: واذکرربک فی نفسکتضرعا و خیفه و دون الجهر من القول بلعفوولاصال." هر صبح و عصر پروردگارت را نزد خودت با خوف و تضرع و با صدای اهسته یاد کن. اعراف/۲۰۵" گفتم: این همه توفیق می خواهد. گفتی: الا تحبون ان یغفر الله لکم" دوست ندارید خدا ببخشدتان. نور/۲۲" گفتم: معلوم است که دوست دارم مرا ببخشی.... گفتی: واستغفروا ربکم ثمتوبو الیه " پس از خدا بخواهید شما را ببخشد و بعد توبه کنید. هود/۹۰" گفتم: با این همه کناه ... اخر چه کار می توانم بکنم؟ گفتی: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبه عن عباده" مگر نمی دانید خداست که توبه را از بندگانش قبول می کند. توبه/۱۰۴" گفتم:  دیگر روی توبه ندارم... گفتی: من الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب " ولی خدا عزیز است و دانا او امرزنده ی گناه است و پذیرنده ی توبه . غافر/۲-۳" گفتم: با این همه گناه برای کدام گناهم توبه کنم؟ گفتی: ان الله یغفر الذنوب جمیعا" خدا همه گناهان را می بخشد. زمر/۵۳" گفتم: یعنی باز هم بیایم؟ باز هم مرا می بخشی؟ گفتی: و من یغفر الذنوب الا الله " به جز خدا کیست که گناهان را ببخشاید؟ ال عمران/۱۳۵" گفتم: نمی دانم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم می اورم. اتشم می زند و ذوبم می کند عاشق می شوم... توبه می کنم. گفتی: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین" خدا هم توبه کنندگان و هم انهایی که پاک هستند را دوست دارد. بقره/۲۲۲" ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک. گفتی: الیس الله بکاف عبده" ایه خدا برای بنده اش کافی نیست؟زمر/۳۶" گفتم: در برابر این همه مهربانیت چه کار می توانم بکنم؟ گفتی: یا ایها الذین امنوااذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکره و اصیلا هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمات الی النور و کان بلمومنین رحیما" ای مومنین خدا را زیاد یاد کنید و صبح و شب او را تسبیح کنید. او کسی است که خود و فرشته هایش بر شما درود و رحمت می فرستند تا شما را از تاریکی ها به سوی روشنایی بیرون بیاورند. خدا نسبت به مومنین مهربان است. احزاب/۴۱-۴۳"   به امید روزی که از توبه کنندگان واقعی و پایدار باشم.

[عنوان ندارد]

گاهی چنان در خاطرات ان دوران غرق می شوم که گویی از انسانهای این زمان نیستم . ان چنان همه چیز را فراموش می کنم که گویی الزایمر گرفته ام فقط به تو فکر می کنم به تو همین و بس. ان چنان عشق تو در من فروکش می کند که گویی کسی جز تو ندارم. اری من واقعا کسی جز تو ندارم . مادرم پدرم دوستم عشقم محبتم همه چیزم تو هستی فقط تو. تو را می پرستم با تمام وجودم و فقط از تو کمک و یاری می خواهم از تو... تمام قدرتی که دارم به کار می برم و با تمام جان و وجودم می نویسم تو را دوست دارم. در تمام گلبولهای سفید و قرمز خونم تو جای داری. فقط تو ... تمام ذرات ریز تشکیل دهنده ی وجودم از تو جاری و سرچشمه گرفته است فقط تو. چگونه نگویم و ننویسم که فقط تو می توانی یاری دهنده ی لحظات بودنم باشی . چگونه چیزی نگویم که اصلا انصاف تو نیست ای خدا. خدایا با تمام ذرات ریز بدنم فقط تو را صدا می زنم.   با تو بودن مرگ را زیبا کند گلشن عشقت مرا شیدا کند بی تو دنیا یک بغل دلواپسی ست چشم هایم ازدحام بی کسی ست بی تو دریا  رنگ و رویی زرد داشت دیگانم اشک ها از درد داشت بی تو شعرم بوی حیرانی گرفت قصه ها رنگ پریشانی گرفت اخر ایا می شود تنها گذشت از میان شهر رویاها گذشت دفتر عشقم پر از خط خوردگی ست حاصلم صحرایی از پژمردگی ست واژه هایم خیس خیس از اشک ها دستهایم اما پلی سوی خدا

غروب جمعه ...

غروب جمعه وقتی دلت میگیره به خودت تبریک بگو چون امام زمان نامه ی اعمالت رو خونده. البته به یه روایتی میگن غروب جمعه به خاطر اینکه امام زمان از اومدنش ناامید میشه دلش میگیره به همین خاطر کسانی که غروب دلگیر جمعه رو حس می کنن با اون همدرد میشن. تو رو خدا بیاین برای اومدنش بیشتر دعا کنیم...

بازم دعا...

خدایا این هفته هم هنوز به دعا کردن فکر می کنم و به خوبی دعا. اما بعضی وقتها دعا کردن برایم سخت می شود. چون نمی دانم دقیقا چه دعایی باید بکنم. گاهی فکر می کنم فقط برای چیزهای خیلی مهم باید دعا کنم و کار خوبی نیست که وقت و بی وقت و برای هر چیز کوچکی مزاحمت بشوم. اما نمی دانم کجا خواندم که تو به حضرت ابراهیم گفتی:" هیچ عیبی ندارد. نمک غذا و علف گوسفندت را هم از من بخواه." ان وقت بود که خیلی ذوق کردم و فهمیدم که تو واقعا دوست داری با تو حرف بزنیم. دلیلش مهم نیست. گاهی وقتها هم  خودت بهانه جور می کنی تا ما دعا کنیم. راستی خدا من خیلی وقتها نمی دانم چه دعایی برایم خوب است و چه دعایی بد. ممکن است اشتباهی دعا کنم. خدایا خواهش می کنم خودت دعاهای مرا درست کن. یک چیز دیگر. وقتی قران می خوانم می بینم قران یک عالم دعاهای خوب دارد. حتما خدایا تو از زبان پیامبرهایت  می خواهی به ما یاد بدهی چه جوری و چه دعاهایی کنیم. خدایا من این دعای اخر سوره ی بقره را خیلی دوست دارم. "ای پروردگار ما اگر فراموش کرده ایم یا خطایی کرده ایم از ما باز خواست مکن. ای پروردگار ما انگونه که بر امتهای پیش از ما تکلیف سنگینی قرار دادی تکلیف سنگین بر دوش ما مگذار و انچه طاقت ان را نداریم بر ما تکلیف مکن. گناه ما را ببخش و ما را بیامرز و به ما رحم کن." ما را از دعای خود محروم نکنید. التماس دعا

درد بی درمان...

و خدا به موسی گفت: به بندگانم بگو مرا اطاعت کنند. موسی گفت: گفته ام. و خدا گفت: اگر... موسی گفت: اگر اطاعت نکنند اموالشان را از انها می گیری؟ خدا گفت: نه. موسی گفت: پس عزیزانشان را از انان می گیری؟ خدا گفت: نه. موسی گفت: پس درد بی درمان نصیبشان می کنی؟ خدا گفت: نه بالاتر از ان. موسی گفت: یعنی چه؟ چه دردی بالاتر از درد بی درمان؟ خدا گفت: ان درد این است: نام مرا بر زبان جاری سازند اما دلهایشان با من نباشد. ... و این درد بالاتر از درد بی درمان برای هر بنده است.   و امیدوارم هرگز به این نقطه از زندگی نرسیم.....

دعا...

مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم.                مومن/۶۰ گاهی وقتها فکر می کنم که دعا کردن چه چیز خوبی است. اگر دعا نبود زندگی چقدر سخت میشد. خدایا این خیلی مهم است. همین که تو به مکا اجازه دادی صدایت کنیم و خیلی چیزها را از تو بخواهیم. توی خیال من دعا مثل یک طناب است. وقت دعا حس می کنم طنابت را گرفته ام و دارم می ایم بالا. همینش قشنگ است. مگر نه؟ بالا امدن از طناب تو . اما خدایا من با همین حرفهای خودم دعا می کنم. با زبان خودم. این جوری خیلی راحترم. مطمئنم که تو هم منظورم را می فهمی. اولها فکر می کردم زبان تو عربی است. پس دعاهای من هم باید عربی باشد. سختم بود. کم دعا می کردم. یا فقط از روی دعاهای دیگران دعا می کردم. راستش انها را فقط روخوانی می کردم. البته انها دعاهای خیلی خوبی بود و من خیلی چیزها از خواندنشان یاد گرفتم. اما حالا چند وقتی است که بیشتر خودم دعا می کنم. خدایا ازت ممنونم که به ما اجازه دادی دعا کنیم.