تنـــــها خــُــدا

هنوز هم خدا هست

تنـــــها خــُــدا

هنوز هم خدا هست

تنـــــها خــُــدا

خدا هم تنهاییاشو جار میزنه. قل هو الله احد ...

بایگانی

می زنم به جاده...

بازم به وقت ساعت قلبم... یعنی همون ۲:۴۰ خودمون شده... *** می زنم به جاده ها... همون جاده ای که نفس داره. همون جایی که حس می کنم من مال اونجام نه اینجا! همون جایی که زندگیش رنگ خورشید. مثل بچگیهام ذوق خاصی دارم! *** خیلی وقتها غم هم بوده توی دلم، اما وقتی به این جاده میرسم... این جاده شاهد گریه هام بوده، بعضی وقتها خنده هام... وقتی چشام توی نور خورشید اذیت میشه، عینک آفتابی رو میذارم به چشمم، اونوقت منم و اشکهام... اینا اشکهای خورشیده که سراغم میاد. خیلی حس قشنگی دارم اصلا نمیشه گفت! *** کوله بارمو بستم!!! دوربین،کتاب شعر اسطوره، دفترم،مدادرنگی هام،موسیقی مورد علاقه ام و... میرم که برم... میرم تا دلتنگیهامو بیشتر کنم!!! عاشق این سفرم! این سفر رو با هیچ مسافرتی عوضش نمی کنم! این سفر جاده اش درازه. عاشق راهم! وقتی سکوت می کنم، وقتی دلم ته می کشه واسه حرف زدن، حال می کنم!!! روز شماری کردم تا به این لحظه برسم... هیجان خاصی توی قلبم افتاده! به هیچی فکر نمی کنم. این که خوش می گذره یا نه؟ هیچی مهم نیست. فقط این جاده است که منو به سمت خودش می کشونه! *** میرم که برم، تنهاییاتو عشقه خدا! خدایا!!! دلم بارون میخواد... خدا کنه صبح بارون بباره! خدایا!!! آسمون ابریت هم قشنگه. من دلم بارون میخواد! میخوام خیس بشم! چی میشد بارون می بارید؟؟؟!!! *** درسته حالمو بد کردی، ولی میرم که خوب بشه حالم!!! *** نفس نفس نفس نفس نفس... این نفس گفتنت، نفسمو بالا میاره! اما عاشق هیجانم! عاشق اینم که قلبم سنگ کوب کنه!!! دوست دارم قلبت بزنه! بگه: گوب گوب گوب گوب گوب ..... خدایا!!! محافظ قلبش باش!
گل بود و به سبزه نیز آراسته شد این روزهام... امشب یه مهندس سیگاری مهمون ماست. خدا بخیر کنه امشبو !!! از اون سیگاری هایی که سیگارشو با سیگار قبلی روشن می کنه! ماشاا... خط تعارف هم نداره سیگارش... فک کنم باید توی تراس بمونم تا.... بابا دیگه نمی کشه این قلب بیصاحاب... توام نکش نکش نکش... خدایا!!! به کی بگم آخه؟ نمی کشه... نمی کشه... نمی کشه...
خیلی وقته فاز من عوض شده! تا اطلاع ثانویه همین جوریم. *** ممنون از اونایی که توی این آشفته بازار حالمو می پرسند. ممنون از اونایی که حتی وقتی میدونن ناخوشی، نمیگن حالت چرا ابری شده؟ اما دیگه حالمو نپرس... چون اگه بپرسی، میگم: خوبم، اما تو باور نکن!!! *** اگه از غم و غصه هام می نویسم واسه اینه که، از بچگی عادت به نوشتن دارم! هیچوقت یادم نمیره، وقتی 5 ساله بودم، با گریه از پدرم خواستم که دفتر و مداد در اختیارم بذاره! هنوز خط خطی های اون موقع رو یادمه... ای روزگار!!! آه آه آه... هر وقت یه جورایی حس خفگی بهم دست میده، می نویسم. اگه ننویسم مثل باروت منفجر میشم!!! اگه از دردام می نویسم واسه اینه که یادم نره این روزهای تلخمو! یادم نره اگه یه روزی، یه وقتی خندیدم، این خنده هارو مدیون یه تلخی هایی بودم. همیشه با نوشتن خالی میشم. خالی خالی... *** هیچ وقت نشد یه دل سیر حرف بزنم! نشد یه دل سیر دردودل کنم. نشد که نشد... واسه همین قلم و کاغذهامو عشقه!!! موندم چه جوری وقتی دلت آشوبه، بهم روحیه میدی؟ دیگه محاله بخندم. تا وقتی حالت خرابه منم خراب و داغونم! اگه خندیدی،اگه از ته ته ته دلت خندیدی،منم میخندم. الان فقط چشامو به لبهات دوختم! اگه لبت به خنده وا شد، اونوقت خدا دنیارو بهم داده! *** خدایا!!! دنیامو از تو میخوام. میدونم شنیدی، دیدی، فهمیدی، اما... خدایا!!! خودتو عشقه. تمام امتحانات رو عشقه!!! ممنون که این چند وقت حالمو خراب کردی!!! شاید حقم این بود. هر چی بود از طرف تو بوده. دوستش دارم... خدایا!!! همه جوره، چاکر خواتم.

نه وریبسن منه...

یالان وردین، حق ورمدین! تاج وردین، تخت ورمدین! آغیز وردین، سوز ورمدین! آغلاماخ وردین،گوز ورمدین! نه وریبسن منه، آلامیسان دونیا؟؟؟ اوره وردین، یار ورمدین! اوجا داغ وردین، قار ورمدین! ساز وردین، قارمان ورمدین! درد وردین، درمان ورمدین! نه وریبسن منه، آلامیسان دونیا؟؟؟   شاعرش یه اسطوره ست!

دلتنگیهامو قورت دادم...

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
خدایا!!! قربون دستت این قلب رئوف و مهربون رو از من بگیر بجاش یه تیکه سنگ بده انگاری اینجوری راحت تر زندگی می کنم. دیگه خسته شدم از اینکه غم خوار دیگران باشم. میخوام مثل بقیه آزاد باشم انگاری تو قفسم خدایا!!! دیگه دوست ندارم خوب باشم مگه اونایی که بد بودن چه اتفاقی براشون افتاده؟ مگه من که همه میگن خوبم، چه گلی به سر زندگیم زدم؟ خوب همه ازم کولی گرفتن، اما خودشون یه دور بهم کولی ندادن! چرا؟؟؟ چند روز پشت سر هم بجای اینکه بخندم پا به پای بقیه گریه کردم چرا؟؟؟ مگه عید نیست؟ مگه نباید توی عید بگی، بخندی...؟؟؟ مگه به من نیومده خوش باشم؟ چرا باید توی این روزا بیشتر تنها بشم؟؟؟ چرا باید این حس تا ابد با من باشه؟؟؟ *** عزیزم کجایی؟؟؟ دلم تنگ شده! د ل م ت ن گ ش د ه! دل تنگ ش دم .... از دردهای تو بهم ریختم خوبه هنوز واسه من می نالی ناخوشیهاتو دوست ندارم اما فقط تورو دارم دیگه... از سفر برگشتی انگاری همه چی داره بر می گرده خوشحالم که هنوز دارمت! کنارمی... ممنونتم خدا!!!
یکی بود، هنوزم هست، اما دیگه نیست... یه چیزی گم کردم، یه تیکه از قلبم رو جا گذاشتم... نیمه شب شده دقیقا ۲:۴۰ دقیقه بامداد اما من همچنان دارم از درد به خودم می پیچم کجایی؟ که بهت بگم تب دارم! دلم میخواست بدونی وقتی درجه حرارت تنم به ۴۰ میرسه متوقف میشه درست همون نقطه چندین ساعت مهمونم میشه کجایی؟ وقتی نیستی انگاری دیگه نیستی!!! بازم برگشتم به همون حالی که خوش نیست برگشتم سر خونه ی اول همون خونه ی که سال گذشته دقیقا توی یه همچین روزی... چند وقتی بود که عادت کرده بودم یه گوشه ی دنجی می نالیدم اون گوشه ی دنج خیلی زود دردامو از یادم می برد اما دیگه اون گوشه رو ندارم الان انگاری توی کویرم یه جایی که نه در داره نه دیوار حس بدیه حسی که خیلی وقت بود دیگه مهمون دلم نبود خدایا!!! من قلبمو میخوام دلم میخواد یه گوشه ای باشه که اونجا پناه بگیرم با خمپاره زدن سنگرمو خراب کردن یه روزی میرم اما بدون این درد پایان زندگی نیست!!! حالم خرابه داغونم، داغون آی خدا!!! من قلبمو از تو میخوام لازمش دارم میخوام برام بتپه صداشو کم دارم توی ظاهر خندیدم گذاشتم بعضیا به خنده هام حسرت ببرن نخواستم بدونن ته قلبم سوارخ شده هر چی خوشی هست از ته قلبم داره می چکه زمین وقتی نیستی وقتی ندارمت وقتی .... بیخیال ... بدون میرم.... کم اوردم... دعا کن، کم بیارم، اما بر نگردم دعا کن این آخرین خط از دفتر زندگیم باشه
خیلی وقته دیگه توی تنگ نیستم! افتادم توی دریا... گفته بودم مواظبم باش. یه روزی از دستت سر می خورم!

نامردمی ها!

از این همه نامردمی ها قلبم داره میمیره کم کم من از تو می پرسم خدایا! اینجا زمینه یا جهنم؟؟؟ وقتی برای گریه کردن باید از این دنیا جدا شد وقتی واسه آزاد بودن باید اسیر آدما شد میگن وقتی میخوای از این همه بدبختی راحت شی یا باید بگذری از جون یا هم رنگ جماعت شی باید اونی شی که میگن باید اونی شی که میخوان چه رنجی داره تن دادن به این قانون بی وجدان چقد کج میشه وقتی که زمین برعکس می چرخه یا هر آغاز شیرینی همیشه آخرش تلخه زمین درگیر ابراز یه جور آفتاب و مهتابه زمان سر گیجه میگیره خدا تو آسمون خوابه توی دنیایی که هر روزش مثل دیروز میمونه مصیبت میشه وقتی که زمین میچرخه وارونه ولی ایکاش وقتی که زمین میچرخه وارونه منو بفرسته چند سالی عقب تر بر نگردونه شاید تو این ظلمت خدایا!!! تو ساحلو از یاد بردی، گم شد تو دریا کشتی عشق سکانو دست کی سپردی؟؟؟ اینجا سر هر چهار و پنجش این خلق درگیر نبردند حق با ملائک بود وقتی، با ناامیدی سجده کردند
نمیدونم چرا دو سال میشه که من اولین روز عید باید اینجوری دپرس بشم؟ پرم از گریه گریه کردم امروز بجای اینکه بخندم. انگاری هر جا که میرم درد از من جلوتر خودشو رسونده اونجا. آخه چرا؟ فاز خوبی نیست! حالم خرابه! چرا نباید خنده هام دوام داشته باشه؟ به من نیومده بخندم؟ خب بگو؟؟؟ داغون شدم زیر این نگاه ها زیر این حرفها آخه چرا؟؟؟ چرا باید غمهاشون سنگینی کنه روی دوشم؟ چرا باید شاهد چیزایی باشم که واقعا به من ربطی نداره؟ چرا باید تورو روی تخت مریضی ببینم؟ چرا این شوق کودکانه ی امروزم، باید اینجوری بشه؟ چرا باید روز عید تو واسه من گریه کنی،منم یاد دردام بیافتم و واسه تو گریه کنم؟ چرا باید اولین ساعات سال رو اینجوری شروع کنم؟ چرا نباید هفت سین داشته باشم؟اونم بخاطر... چرا این درد که سال گذشته فقط یه آرزو بود، حالا بشه زخم؟ چرا دیگه نباید خنده رو، روی لبهای تو ببینم؟ چرا از خودت گذشتی، تا به خودت برسی؟ خدایا!!! چرا ندارمت؟ چرا امروزم حداقل مثل دیروزم نیست؟ امتحان سختیه دیگه له شدم بسه دیگه ظرفیتم دیگه تموم شده! حالا... بذار تبریک بگم به اونایی که کنارم هستن اما ایکاش نبودن! تبریک به اونایی که دوستشون دارم اما ندارمشون مثل تو! تبریک به اونایی که تو جمعشون منو راه دادن تا واسه ام دردودل کنن، اما خنده هاشونو واسه یکی دیگه بردن مثل خودت! آره خود تو، خوب گرفتی! تبریک به اونایی که تو ظاهر دوستتم داشتن اما خنجر فرو کردن توی قلبم! خدایا!!! اینا چیزای کمی نبود که ازش بگذرم... بیخیال بشم، نبینمشون، وقتی آزارم میده چه جوری ؟