تنـــــها خــُــدا

هنوز هم خدا هست

تنـــــها خــُــدا

هنوز هم خدا هست

تنـــــها خــُــدا

خدا هم تنهاییاشو جار میزنه. قل هو الله احد ...

بایگانی

۷ مطلب در فروردين ۱۳۹۰ ثبت شده است

خدایا من دقیقا اینجام تو دقیقا کجایی؟؟؟ خدا در روح ما زمزمه می کند و با قلب ما حرف می زند, اما بعضی اوقات زمانی که وقت نداریم گوش کنیم, او مجبور می شود پاره آجری به سمت ما پرتاب کند.

حرفهای من با خدا

گفتم:خدای من لحظاتی بود در زندگیم که هوس کردم سر سنگینم را( که پر بود از دغدغه دیروز و هراس فردا)بر شانه ی صبورت بگذارم آرام برایت بگویم و بگریم........ در آن لحظات شانه های تو کجا بود!؟  ندایی آمد که عزیز تر از هرچه هست ،تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی که در تمام لحظات بودنت بر پروردگار تکیه کردی و پروردگارت آنی خود را از تو دریغ نکرده است،پروردگار من همچون عاشقی که به معشوق خویش می­نگرد ،با شوق تمام بودنت را به نظاره نشسته است!  گفتم:پس چرا راضی شدی من برای اینهمه دلتنگی،اینگونه زار بگریم!؟  گفت:عزیزتر از هر چه هست،اشک تنها قطره ایست که قبل از آنکه فرود کند،عروج می کند اشکهایت به پروردگار رسید و او آنها را یکی یکی بر زنگار روحت ریخت تا باز هم از جنس نور باشی و از حوالی آسمان،زیرا فقط این گونه می شود تا همیشه شاد بود!  گفتم:آخر آن چه سنگی بود که بر سر راهم گذاشتی!؟  گفت:بارها صدایت کردم و آرام گفتم از این راه نرو که به جایی نمی رسی،اما تو هرگز گوش  نکردی، و آن سنگ فریاد بزرگ پروردگار بود که:عزیز تر ازهرچه هست:این راه که تو می روی به نا کجا آبادهم نمی رسی!  گفتم پس چرا آنهمه درد در دلم انباشتی!؟  گفت:روزیت دادم تا صدایم کنی چیزی نگفتی!! پناهت دادم تا صدایم کنی چیزی نگفتی!و.... آخر تو بنده ی منی،چاره ای نبود جز نزول درد!!........وتنها این­ گونه شد که تو صدایم کردی...  گفتم:پس چرا اولین بار صدایت کردم درد از دلم نراندی!؟  گفت:اول بار که گفتی خدا،من آن ­چنان به شوق آمدم که حیفم آمد بار دیگر خدای تو نشنوم ،تو باز گفتی خدا ومن مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر...... من می­دانستم که  تو بعد از آن علاج درد بر خدا گفتن اصرار نمی­کنی،و گرنه همان اول بار دردت دوا می کردم!!!!!!   گفتم:مهربان ترین،دوستت دارم  گفت:عزیزتر از هرچه هست،دوست تر دارمت...

سوال عجیب

اگه خدا ۲۴ ساعت گناه کردن را آزاد می کرد تو چه گناهی می کردی؟(جواب صادقانه) موندم جواب این پیامک دوستم رو چی بدم یه هفته است دارم فکر می کنم اما... خیلی جالبه از بین این همه گناهی که تا به حال انجام دادم واقعا نمی دونم توی این ۲۴ ساعت کدوم یکشو انجام میدام.

مناجات هایم...

خدایا ، حکمت قدم هایی را که برایم بر میداری بر من آشکار کن تا درهایی را که بسویم می گشایی ، ندانسته نبندم و درهایی که به رویم میبندی ، به اصرار نگشایم . . .   خدایا به فرشتگانت بسپار در لحظه لحظه نیایش خویش “دوستان مرا از یاد نبرند . . .”   خدا گوید : تو ای زیباتر از خورشید زیبایم تو ای والاترین مهمان دنیایم شروع کن ، یک قدم با تو تمام گامهای مانده اش با من . . .   به خدا تا اندازه ی امیدوار باش که جرات گناه کردن پیدا نکنی و از اون تا اندازه ی بترس که از رحمت اون ناامید نشوی . . .   وقتی بنده از خدا بترسد ، خداوند همه چیز را از او بترساند و اگر از خدا نترسد خداوند او را از همه چیز بترساند حضرت رسول اکرم (ص)   خداوندا دستانم خالیست، قلبم پر از آرزوهای دست نیافتنیست یا دستانم را توانا ساز، یا درونم را از آرزوهای دست نیافتنی تهی ساز . . .   الهى در شگفتم از آنکه کوه را مى‏شکافد تا به معدن جواهر دست‏یابد ولی خویش را نمیکاود تا بمخزن حقائق برسد . . .   الهى چون در تو مى نگرم از آنچه خوانده ام شرم دارم . . .   الهى خودت آگاهى که دریاى دلم را جزر و مد است یا باسط بسطم ده و یا قابض قبضم کن . . . خداوند بی نهایت است ، اما ،به قدر نیاز تو فرود میآید به قدر آرزو های تو گسترده میشود و به قدر ایمان تو کارگشا میشود . . . معبودا مرا به بزرگی چیز هایی که داده ای آگاه و راضی کن تا کوچکی چیز هایی که ندارم ، آرامشم را بر هم نزند . . . خدا به قلب کوچکم وسعت ده تا بتوانم بزرگیت را درک کنم و در دریای بزرگی و پاکی و مهربانی تو قرق شوم و به بالهایم توانی ده تا بتوانم به سوی تو پرواز کنم تو که آشنا ترین آشنایی   از خدا میخواهم آنچه را که شایسته توست به تو بدهد ، نه آنجه که آرزو داری زیرا گاهی آرزو های تو کوچک و شایستگی تو بسیار . . .

روزنامه نگار

روزی مرد کوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو نوشته شده بود: من کور هستم لطفا کمک کنید. روزنامه نگارخلاقی از کنار او می گذشت، نگاهی به او انداخت. فقط چند سکه در داخل کلاه بود. او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت آن را برگرداند و متن دیگری روی آن نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و آنجا را ترک کرد. عصر آن روز، روز نامه نگار به آن محل برگشت، و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است. مرد کور از صدای قدم های او، خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که آن تابلو را نوشته، بگوید که بر روی آن چه نوشته است؟روزنامه نگار جواب داد: چیز خاص و مهمی نبود، من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده می شد: "امروز بهار است، ولی من نمی توانم آنرا ببینم"

نامه ای از آخرت

روزی مردی به سفر میرود و به محض ورود به اتاق هتل ، متوجه میشود که این هتل به کامپیوتر مجهز است. تصمیم میگیرد به همسرش ایمیل بزند . نامه را مینویسد اما در تایپ آدرس دچار اشتباه میشود و و بدون اینکه متوجه شود نامه را میفرستد. در این ضمن در گوشه ای دیگر از این کره خاکی ، زنی که تازه از مراسم خاکسپاری همسرش به خانه باز گشته بود با این فکر که شاید تسلیتی از دوستان یا آشنایان داشته باشه. به سراغ کامپیوتر میرود تا ایمیل های خود را چک کند . اما پس از خواندن اولین نامه غش میکند. و بر زمین می افتد . پسر او با هول و هراس به سمت اتاق مادرش میرود و مادرش را بر نقش زمین میبیند و در همان حال چشمش به صفحه مانیتور می افتد گیرنده : همسر عزیزمموضوع : من رسیدم میدونم که از گرفتن این نامه حسابی غافلگیر شدی . راستش آنها اینجا کامپیوتر دارند و هر کس به اینجا میاد میتونه برای عزیزانش نامه بفرسته . من همین الان رسیدم و همه چیز را چک کردم . همه چیز برای ورود تو رو به راهه . فردا میبینمت. امیدوارم سفر تو هم مثل سفر من بی خطر باشه . وای چه قدر اینجا گرمه.

سال نود...

سلام  سلام به همه ی دوستان  اولا سال نو همتون مبارک ببخشید که نتونستم به همتون سر بزنم دوما ممنون از دوستان که روزهای اول سال به یاد ما هم بودند. ما که سال عجیبی رو شروع کردیم اونقدر عجیب که هنوز باورم نشده که واقعا این اتفاقات برای من افتاده. بگذریم که این اتفاقات زیاد خوش آیند نبوده و تعریف کردنش دردی رو دوا نمی کنه فقط اونقدر روز اول فروردین گریه کردم که نگو و نپرس. اونقدر که هم زمان با آسمون که بارونی و قشنگ بود اشک ریختم. روزای اول بوی خیانت میداد اصلا باورم نمیشد. انگاری همه چیز دست به دست هم داده بودند تا منو ... بیخیال حالا که گذشته... امیدوارم همه همه و همه ی مردم ایران سال خوبی داشته باشند. بازم عیدتون مبارک. عید حقیقی را کسانی درک میکنند که با یک چشم بر گذشته بگریند و باچشم دیگر به آینده لبخند بزنند . . .