تنـــــها خــُــدا

هنوز هم خدا هست

تنـــــها خــُــدا

هنوز هم خدا هست

تنـــــها خــُــدا

خدا هم تنهاییاشو جار میزنه. قل هو الله احد ...

بایگانی

۷ مطلب در مهر ۱۳۹۱ ثبت شده است

خدایا!!!

خدایا!!!   به فرشتگانت بسپار در لحظه لحظه نیایش خویش   " دوستان مرا از یاد نبرند . . . "
نمیدونستم گرونی و تحریم این روزا به شونه های تو هم رسیده. یادم رفته بود، خیلی چیزا یادم اومد. نمیدونستم اشکهام واسه شونه هات زیادی بود. یادم رفته بود، ولی یادم انداختی. نمیدونستم از این گدایی دلت به رحم نمیاد. یادم رفته بود، ولی خودم فهمیدم. نمیدونستم زیادی ام واسه ات. اینم یادم رفته بود، ولی باز...   عیبی یوخدیر کچر گدر قیشدا چیخار، اوزو قارا کوموردر
نمیدونستم گرونی و تحریم این روزا به شونه های تو هم رسیده.

یادم رفته بود، خیلی چیزا یادم اومد.

نمیدونستم اشکهام واسه شونه هات زیادی بود.

یادم رفته بود، ولی یادم انداختی.

نمیدونستم از این گدایی دلت به رحم نمیاد.

یادم رفته بود، ولی خودم فهمیدم.

نمیدونستم زیادی ام واسه ات.

اینم یادم رفته بود، ولی باز...

 

عیبی یوخدیر کچر گدر

قیشدا چیخار، اوزو قارا کوموردر

منتظرم...

دیگه از کی به کی بودن و تاریکی خسته شده بودم. رفتم کنار پنجره، پرده ها رو کنار زدم. همه جا روشن بود. اونقده روشن و قشنگ بود که دوست نداشتم چشمام رو ببندم. اما نورش مثل همیشه... ناخود آگاه دستم به طرف چشمام رفت. شاید اینم یه لج بازی بود. روی کاناپه دراز کشیدم. چند روزی بود سرگیجه ها تمام ساعاتم رو پر کرده بودن. خیلی وقت بود که دیگه نخندیده بودم. خودمو دادم دست تو... عاشق درد شده بودم.  جوری که اگه یه روزی نداشتمش دلتنگ میشدم. صدای موسیقی ملایم رو بلند کردم طوری که گوش عالم رو کر کنه. این خصلت ترک نشده در من بود. اون می خوند و من زمزمه اش می کردم. اون خوند و من نعره کشیدم. نعره هام از لرزش تنم بود.   خدایا ازتو معجزه ای میخواهم معجزه ای بزرگ در حد خدا بودنت تو خود بهتر میدانی معجزه ای که اشک شوقم را جاری کند... نا امید نیستم   فقط دلتنگم...

CPR

خدا کنه هیچ کس این واژه رو نشناسه! خوب یاد گرفتم این روزا به همه بگم: خوبم! خوبم! ولی تو باور نکن! چرا هر چی به ما رسید... چرا هر چی به ما رسید شد بد! چرا هر کی به ما رسید چشاشو ازمون دزدید! چرا از هر کی شونه هاشو گدایی کردم... آره یادم نبود از هر کی نباید گدایی کرد. یادم نبود به در خونه ی هر کس نباید رفت. خدایا!!! یادم رفته بود... اما ممنونتم که به یادم اوردی!!! خدایا!!! هنوز من گدایم... خدایا!!! بی ریا مثل همیشه به شونه هات احتیاج دارم. می دونم ازم دریغ نمی کنی. خدایا!!! از آدما خوردم اما از تو دیدم...
هنوز مدت زیادی از رفتن داداشی نمی گذره که من این جوری دلتنگش شدم.اونقدر دلم براش تنگ شده که اندازه ی سوراخ جوراب مورچه شده.خیلی سعی کردم گریه نکنم ولی وقتی سعی می کنم گریه نکنم انگاری بیشتر گریه ام میاد. چیکار کنم دست خودم نیست خب. نمی دونم الان کجاست؟ چیکار داره می کنه؟ شکمش سیره یا نه؟ نمی دونم فقط میدونم از دوریش کلافه ام. همش بهم می گفت: من اگه واسه ات تب بکنم تو هم واسه ام تب میکنی؟ گفتم: این چه حرفیه بابا. من واسه ات غیر تب میمیرم. حالا رفته و من واسه اش تب کردم ولی هنوز نمردم. انگاری یه مرگ تدریجی .... خدایا!!!داداشی ام هرجا هست خودت برام نگهش دار.من اونو از تو میخوام.بهش یه جور بگو من واسه اش نگرانم. بهش بگو براش دلتنگ شدم. بهش بگو منتظر خنده هاش می مونم.خدایا!!!خودت یه جوری این دل آشوبم رو آروم کن.خدایا!!!دلم تنگه...دلم واسه ی خنده هاش ... خدایا!!!دلتنگی هامو دوست دارم. چون تورو یادم میاره.خدایا!!!شکرتتتتتتتتتتتتتتت!!!

خدای من تویی!

گاهی اونقدر خدا زود به خواسته مون جواب میده که باورمون نمیشه از طرف اون بوده اینجاست که میگیم : عجب شانسی آوردم . . .   خدایا هر روز کمی اندوه برام بفرست زیرا در اندوه است که تو یاد میشوی و در خوشی از یاد میروی . . .