بله تموم شد بالاخره تموم شد.تمومش کردیم اونم یه سال دیگه. اینم اضافه شد به سن مون. خوب یا بد تموم شد.دیگه حریف زمان نیستم داره تند و تند میره. کجا؟؟؟ نمی دونم. بهار داره در می زنه.قلبم تند و تند می زنه صدای تپشش زیاده انگاری داره کنده میشه نمی دونم از چی هراسونه از چی می ترسه. شاید می ترسه نتونه پا به پای من به این زندگی ادامه بده. مثل مادری که دست بچه اش رو گرفته و به زور توی کوچه کشون کشون می برتش من دست قلبو گرفتمو به زور با خودم میارمش. اما سنگین شده خیلی زیاد. دیگه زورم بهش نمی رسه. حال غریبی دارم نمی دونم خوشحالم یا ناراحت.مثل وقتی که ندارمت نگرانم می ترسم گمت کنم.
کم دارم. دارم کم میارمت...
بهارم تولدت مبارک.می دونم هستی امیدوارم بازم باشی.