این روزهای آخر تند و تند میرن و منم درجا می زنم. انگاری اون سوار بر اسبه و من پیاده. زمان داره همین جور جلو میره و منم عقب موندم از قافله ی دنیا.
چه سخته در جا زدن...
وایسا دنیا می خوام پیاده شم.
بقیه راه رو پیاده گز می کنم.
خواستیم زمین را بچرخانیم
دست زمین را گرفتیم
خواستیم دوباره آن را بچرخانیم
چرخ چرخ چرخ
دستانش کنده شد
آخر زمین دیگر نمی خواهد بچرخد
ایستاده است
شاید فهمیده که هیچ وقت
به خورشیدش نمی رسد .