تنـــــها خــُــدا

هنوز هم خدا هست

تنـــــها خــُــدا

هنوز هم خدا هست

تنـــــها خــُــدا

خدا هم تنهاییاشو جار میزنه. قل هو الله احد ...

بایگانی

۵ مطلب در فروردين ۱۳۹۱ ثبت شده است

خوابی یا بیدار؟

یک سوم عمرمان در خوابیم و دو سوم اش را در خواب غفلت پس کی بیداری؟ با احتیاط از کلمه "از خواب بیدار شدم" استفاده کنیم.

دعایم کن...

به بزرگمردی گفته شد: با زبانی دعا کن که با آن گناه نکردی ، تا دعایت مستجاب شود بزرگمرد پرسید چگونه؟ به او گفته شد: به دیگران بگو برایت دعا کنند چون تو با زبان آنها گناه نکرده ای.
دوباره همون صدابا همون دلتنگیبا همون عشقدوباره برام خاطره بسازبخون... بخون...با همون صدای صمیمی عاشقانهدوباره بخون به هیچکی نگفتم شبم بی ستاره ستبه هیچکی نگفتم دلم پاره پاره ستغرورم نمیذاشت سرم خم شه جایی نمیدونم چرا این دفعه این شعرو واسه تولدت انتخاب کردم تولدت مبارک دوست عزیزم! همیشه بیادتم حتی اگه منو از یادت ببری!
اگر آنگونه که با تلفن همراهتان برخورد می‌کنید با همسرتان بر خورد میکردید اکنون خوشبخترین فردِ دنیا بودید اگر هر روز شارژش میکردید... باهاش در روز از همه بیشتر صحبت میکردید... پایِ صحبت‌هایش می نشستید پیغام‌هایش را دریافت میکردید پول خرجش میکردید براش زیور آلاتِ تزئینی میخریدید دورش یک محافظ محکم میکشیدید در نبودش احساسِ کمبود میکردید حاضر نبودید کسی‌ نزدیکش شود حتی... مطالبِ خصوصیتان را به حافظه اش میسپردید همیشه و همه‌جا همراهتان بود حتی در اوج تنهایی‌ و اگر همیشه….همراهِ اولتان بود با داشتن یک همسر خوب و مهربان هیچکس تنها نیست.                       تقدیم به همراه اولم

اولین روزهای سال

همیشه به درد دل این و آن گوش می دهمولی هیچ کس به دردهای دل من توجهی نداردهمیشه سنگ صبور دیگران بودماما هیچ کس سنگ صبور من نشدهمیشه دیگران را می خندانمولی هیچ کس از گریه های پنهانی من خبر نداردهرگز نخواستم بگذارم کسی گریه کندولی هیچ کس حتی از من نپرسید چرا گریه می کنمهمیشه دیگران را به زندگی امیدوار کرده امهمیشه گل امید را به این و آن هدیه کرده اماما کسی نفهمید که من خود به زندگی امیدی ندارمهرگز نگذاشتم که دوستانم در کنار من احساس تنهایی کننداما هیچ کس ندانست که من چقدر تنهایمخدا را همیشه در ذهن این و آن زنده می کردمولی دست خدا از زندگی خودم همیشه دور بودکسی از من نپرسید که چرا در اوج جوانیموهای سرم سفید شدهیا چرا پیچ و خم زندگی در این سن کمدر پیشانی من نمایان شدهبرای صدای دل عزیزانم احترام خاصی قایل بودماما کسی صدای بلند شکستن دل مرا نشنیدهرگز نخواستم از غصه هایم برایشان بگویماما همیشه گوش شنوای غمهای دیگران بودمدل پر درد من دیگر به این چیزها عادت کردهبه فریادهای خاموشبه آرام آرام شکستنبه گریه های شب هنگامدر زیر نور ماهبه تنها رفتن در راهمی گویند خرافات است اینکه هر کس طالعی داردولی چه خرافات قشنگی استمن خرافات را دوست دارم چون زندگی ام با آن گره خوردهطالع من همین استکه تنها بیایم و تنها بمانم و تنها بمیرممن این طالع را دوست دارمچون منحصرد به فرد استاین طالع در انحصار من استاز آن من استاگر سرنوشت هر انسانی در دستان خودش استاین من هستم که اسیر دستان سرنوشت شوم خودم هستممن این سرنوشت را دوست دارمکاش دیگران بدانند که من این گونه هستم این گونه می مانمو این گونه می میرمرفیق روزهای تنهایینارفیق روزهای جدایی!