تنـــــها خــُــدا

هنوز هم خدا هست

تنـــــها خــُــدا

هنوز هم خدا هست

تنـــــها خــُــدا

خدا هم تنهاییاشو جار میزنه. قل هو الله احد ...

بایگانی

۹ مطلب در خرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

گاهی تکیه کردم!

خودت باش! به اعتماد هیچ شانه ای اشک نریز . . . ! به اعتبار هر اشکی هم شانه نباش . . . ! آدمی به خودی خود نمی افتد اگر هم بیافتد . . . از همان سمتی می افتد که تکیه کرده است!

دلتنگم ...

قلک دلتنگیام پر شده میشکنمش تا صدای دلتنگیام همه جارو پر کنه گوش کن ببین چه صدای قشنگی داره نترس صداش گوش خراش نیست فقط گوش کن ببین دلتنگیامو چقده گرون خریدم...

برای رفیقم...

گرچه این دل با ما خوب تا نکرد بهتر از ما هم کسی پیدا نکرد داغ را چون لاله پنهان کرد دل چون شقایق راز ما افشا نکرد با شکیبایی میان هست و نیست جز به دود و آه خود سودا نکرد بود غم پابسته در دهلیز دل پیش کس لب بر شکایت وا نکرد سوخت دل اما به اشک چشم ساخت تشنه بود و خواهش از دریا نکرد و هیچ کس ویرانیم را حس نکرد وسعت حیرانیم را حس نکرد در میان خنده های تلخ من دیده بارانیم را حس نکرد از میان آشنایان هیچ کس غرب پنهانیم را حس نکرد در هجوم لحظه های بی کسی گریه طوفانیم را حس نکرد آنکه با آغاز من مانوس بود لحظه پایانیم را حس نکرد تقدیم به دوستی که همیشه دوسش داشتم.

باید سکوت می کردم...

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

من یه ماهیم...

من یه ماهیم که واسه تنگم بزرگم...
بچه ی بیحالش تو بغلش داشت جون میداد یه برگه نسخه توی دستش هراسون و سراسیمه بود حالشو می فهمیدم دیوونه شدم وقتی فهمیدم دارویی که دنبالشه یه استامینوفن ساده ست البته ساده بود... باورم نمیشد یه روزی مادری واسه استامینوفن التماس کنه خیلی درد آور و زجر آور بود نمی دونم اون خدای من کجاست؟؟؟ *** یاد روزی افتادم که دنبال مسکن بودم مسکنی که بهم گفتن قیمتش بالای 100هزار تومنه قیمتش بیشتر از دردام بود اصلا تسکین دهنده نبود بیشتر دردم میداد نمیارزید که بخرمش نخریدم وقتی برگشتم همه گفتن... گفتم: حالم خوب شد! بریم خدا می دونه چند روز همون جور درد کشیدم تا... خیلی سخته بتونی همه چیو توی خودت مخفی کنی حرف واسه گفتن داشته باشی اما دم نزنی دلت از حرف پر باشه اما به زبونت نیاری خوشحالم که با غرورم، با حرفام، دلتو به رحم نیوردم استوار می مونم مثل کوه... خم نمیشم تا حس کنی دارم می شکنم ثابت کردم که با این دردها ... می میرم، اما نمیذارم بفهمی، چی کشیدم!!! خدایا!!! اون روزایی رو که بمن نشون دادی به دشمنم هم نشون نده!!!
بابایی من عشق منه همه می دونن وقتی میگم عشق یعنی چی!!! یعنی قلب تپنده ی من عشقم میشه. اگه قلبش بتپه، قلب منم می تپه. فقط هم بابایی خودمه کسی حق نداره بهش بگه بابایی. هر وقت دلم براش تنگ میشه میرم توی اتاقش روی تختش دراز می کشم سرمو میذارم روی بالشش بعد با تمام وجودم عطر تنشو از روی بالشش حس می کنم بعد چشامو می بندم و پتوش رو به دور خودم می پیچم آی حال میده که نگو اونوقت همه جا عطر بابایی می پیچه عشق می کنم وقتی تو بسترش خوابم می بره یه حس آرامش دارم یه حس غرور بهش افتخار می کنم یه عادت دیگه هم دارم وقتی دلم گریه بخواد گوشی پزشکی بابایی رو میارم، میذارم روی قلبش بعد صدای قلبشو گوش میدم قلب بابایی یه قلب مردونه ست یعنی صداش فرق داره صداش میگه: بوم بوم بوم بوم... خودم کشف کردم اصلا خودم فهمیدم اونقده این کار رو دوست دارم که نگو ولی خیلیا بهم می خندن اما من و بابایی بهشون اهمیت نمیدیم چون اونا به ما حسودی می کنند دوستش دارم قد تمام ستاره های دنیا من و بابایی بیشتر اوقات رمزی حرف می زنیم جوری که مامانی هم متوجه نمیشه من و بابایی یه تیم هستیم. بقیه با مامانی، هم تیم هستن آی حال میده وقتی من و بابایی پیروز میشیم 90 % ما برنده میشیم چون زور من و بابایی بیشتر از همه ست بابایی حرف دلشو اول به من میگه نمی دونم چرا؟؟؟ ولی از وقتی که حتی بچه هم بودم فقط با من دردودل می کرد جوری رفتار می کنه که مامانی بهم حسودیش میشه خوب نبودنه رابطه من و مامان بخاطر رفتار آقای پدر هست این به نفع من نیست اما دیگه چاره ای نیست عادت کردم یعنی دیگه یاد گرفتم از دارایهام چجوری مراقبت کنم اما زبون همه دست منه یعنی می دونم با مامانی چجوری حرف بزنم که ازم نرنجه ولی همیشه بابایی نوع دوست داشتنش با مامانی فرق داره اصلا دوتاشون رو یه جور دوست ندارم هر کدوم یه مدل هستن *** بابایی جیگرم، عشقم، قلبم، زندگیم، همه وجودم، پلاسمای خونم، صدای قلبم روزت مبارک! خیلی خیلی خیلی خیلی دوستت دارم اونقده دوستت دارم که شاید وقت نکرده باشم بهت بگم ولی بدون قلبم با قلبت زنده ست. وجودم به وجودت بسته ست فقط و فقط دوستت دارم یه عالمه بوس خوشگل از اون صورت نازت.
این بار بیشتر ریشه کرده تو وجودت جوری که نمیشه حتی از کنارش رد شد بهت چپ چپ نگاه می کنه و تو منتظری که با تیغت ریشه اش رو از جا در بیاری اما موفق نمیشی چون به اون هر چی بیشتر زخم بزنی بیشتر ساکن جسمت میشه پس بهتره کاری به کارش نداشته باشی این توده هر چی بزرگتر میشه قدرتش هم زیاد میشه باید به قلبت یه لباس فولادی تن کنی تا باهاش بتونی بجنگی بالاخره یا من پیروز میشم یا اون!!!

...

حوالی من توقف ممنوع است... سکوتم را برهم نزن. فقط برو...