تنـــــها خــُــدا

هنوز هم خدا هست

تنـــــها خــُــدا

هنوز هم خدا هست

تنـــــها خــُــدا

خدا هم تنهاییاشو جار میزنه. قل هو الله احد ...

بایگانی

۲ مطلب در دی ۱۳۹۲ ثبت شده است

ایستیرم....

ایسترم غملی و طوفانلی گئجه یولچولارا بیر فانوس تک یادا قطب اولدوزو تک رهبر اولام. ایسترم یای گونو چؤللرده آخار  بیر سو اولوب، دوم دورو گؤز یاشی تک یولدا چوخور ایچره دولام. ایستمم نقش و نگاریم قالا،  شعریم اوخونا ایسترم بیر سیزی، حسرت تک اورکلرده قالام. اونودورسا منی ائل، چکمه سه تاریخ آدیمی ایسترم آی تکی یورد اوسته گئجه شوق سالام   می خواهم در شبى توفانى و غمناک٬ رهگذران را همچو فانوس و بسان ستاره اى قطبى٬ راهبرى کنم. می خواهم در روزى تابستانى در بیابانى تفتیده ٬ آب شوم و بسان اشک چشمى زلال و پاک گودى ناپیدایى را پر کنم نمی خواهم نقش و نگارى از من برجاى بماند و شعرم خوانده شود می خواهم همچو ناله و آهى و به سان یک حسرت در دلها بمانم. اگر ایل و تبارم فراموشم کنند و اگر نامم در تاریخ برده نشود می خواهم همچو ماه در یک شب ظلمانى سرزمین خود را نورافشانى کنم.
می خوام که با دست خیال خدا رو نقاشی کنم   رو زانوهاش اشک بریزم هوا رو بارونی کنم   گریه کنم گذشتمو سر روی پاهاش بذارم   بگم غریبم بی نشونم برس به دادم   می خوام رو تار و پود شب مقصدو بی هدف برم   تو این هوای بی نفس برم به آخر برسم   برم یه جایی که فقط تو باشی و بی کسیام   تو سرنوشت دست ببرم بهشتو تا خودت بیام   تو نفس آخر عشق تنـــــهاتر از خدا شدم   اشکی نمونده تو چشام با گریه بی وفا شدم   غصه شکسته دلمو آخر این سفر کجاست؟   وقت بریدن منه دلهره از دلم جداست   تنهاتر از خیال تو دلو به دریا می زنم   منو صدا کن که می خوام دل از جدایی بکنم   دستمو بگیر می دونم تویی اون همیشه با من   اینه اون محال ممکن مثل اشک شیشه با من