تنـــــها خــُــدا

هنوز هم خدا هست

تنـــــها خــُــدا

هنوز هم خدا هست

تنـــــها خــُــدا

خدا هم تنهاییاشو جار میزنه. قل هو الله احد ...

بایگانی

۳ مطلب در تیر ۱۳۹۸ ثبت شده است

آزاد شدم...

یه روز صبح هم هست که حس میکنی از هیچکس دلخور نیستی. همه رو دوست داری. موقع پیاده روی قبل از طلوع صبح روی پل هوایی وسط بزرگراه می ایستی و بوسه هاتو پر میدی تو هوا، به نیت شفای هرکسی که بی بوسه مونده این ور اون ور دنیا. می ایستی و طلوع خورشیدو نگاه میکنی و عین آدمهای توی فیلمها یه لبخند کج قشنگی هم روی لبته. از این صبح ها هم هست. صبح هایی که دلت گرمه، نه از بودن کسی، که از نبودن هر کسی که عزیز باشه، و در جهان مزخرفت شریکش کرده باشی. کسی که دوستت داشته باشه و بتونی مثل همه عمرت یه ماشین تولید رنج بشی براش. خوب خوب میدونی در تنهایی فضیلتی نیست، جز همین که نمیتونی کسی رو برنجونی. صبح هایی که جهان خلاصه میشه در نگاه کردن به دو کبوتر عاشق، روی درخت کنار بزرگراه. بوسه بازی و دلبری شون از هم. صبح هایی که کاری نداری، جز فکر کردن به رقص آفتاب روی گلهای فرش. ترست از مرگ سالهاست که از بین رفته، و حالا دیگه خوب می دونی زندگی یه موهبته، یه بازی دلربا با همه رنج ها و تلخی ها. به خونه میرسی، قرصهای صورتی رو میخوری، چشمهات رو می بندی و دراز می کشی روی مبل، و صبر میکنی تا ضربان قلبت منظم بشه، و خیال دلچسب آرامش کم کم لبریزت کنه. چشمهاتو می بندی، و وانمود می کنی خوابیدی، و خواب بهشت می بینی......

سه تا کامنت خصوصی از سه تا دوست مختلف و ....دارم که بشدت این کامنتهارو دوسشون دارم.شاید اگه بگم صدبار بیشتر خوندمشون و ذوق کردم،دروغ نگفته باشم.

اصلا خوندنش بهم یه حس غریبی میده که واقعا دوس دارم‌این حسمو.

کاش میشد از حالت خصوصی درشون اورد و به همه نشون داد...

مطمئنم هر سه تاشون کلا یادشون رفته که برای من کامنت  گذاشتن...

چقد زود تموم میشه حسای خوب...کاش هیچوقت عمرم به اندازه اینروزا قد نمیداد و هیچوقت این روزای خاموش و تلخ و کذایی رو نمیدیدم..

از اونجایی میسوزم که هیچوقت دلم نمیخواست به این سه نفر نزدیک بشم چون میدونستم به اینجا میرسیم....

خیلی جالبه شاید ۷ یا ۸ ماهی باشه که لپ تاپو روشن نکرده باشم. یادش بخیر اصلا تایپ کردن با اون یه لذتی دیگه ای داره که اصلا دیگه حوصلشو ندارم....

خدایا! ینی میشه حالم خوب بشه ؟!!!

:(((


تا حالا دیدی خیارشور به حالت اولش برگرده؟؟!!!


من و تو حکم همون خیارشور رو داریم.

لعنتی میری چرا وسایلتو با خودت نمیبری؟!


پ.ن: اینجا اونقد گزینه هست که کلافه میشم وقتی به صفحه مدیریتش نگا میکنم.هیچوقت از شلوغی خوشم نمیومده.دیگه مث سابق کنجکاو نیستم که چیزیو بخوام کشف کنم.خیلی از گزینه های مدیریت اینجا هم دست نخورده و آکبند مونده.نیازی بهشون ندارم.هرکی خواست میتونه بیاد ببره😂😂😂

اینم بذا به حساب بی سوادی من!!!

فعلا نتونستم خوب ارتباط برقرار کنم.خدارو شکر فعلا اینجا خواننده ای ندارم که هی بخواد سوال پیچم کنه.برای فرار از بلاگفا اومدم اینجا.خدا انشاالله شر مزاحمین بلاگفارو از سرم کم کنه!😏😑😁😁😁