تنـــــها خــُــدا

هنوز هم خدا هست

تنـــــها خــُــدا

هنوز هم خدا هست

تنـــــها خــُــدا

خدا هم تنهاییاشو جار میزنه. قل هو الله احد ...

بایگانی

۳ مطلب در آذر ۱۳۸۸ ثبت شده است

بازم دعا...

خدایا این هفته هم هنوز به دعا کردن فکر می کنم و به خوبی دعا. اما بعضی وقتها دعا کردن برایم سخت می شود. چون نمی دانم دقیقا چه دعایی باید بکنم. گاهی فکر می کنم فقط برای چیزهای خیلی مهم باید دعا کنم و کار خوبی نیست که وقت و بی وقت و برای هر چیز کوچکی مزاحمت بشوم. اما نمی دانم کجا خواندم که تو به حضرت ابراهیم گفتی:" هیچ عیبی ندارد. نمک غذا و علف گوسفندت را هم از من بخواه." ان وقت بود که خیلی ذوق کردم و فهمیدم که تو واقعا دوست داری با تو حرف بزنیم. دلیلش مهم نیست. گاهی وقتها هم  خودت بهانه جور می کنی تا ما دعا کنیم. راستی خدا من خیلی وقتها نمی دانم چه دعایی برایم خوب است و چه دعایی بد. ممکن است اشتباهی دعا کنم. خدایا خواهش می کنم خودت دعاهای مرا درست کن. یک چیز دیگر. وقتی قران می خوانم می بینم قران یک عالم دعاهای خوب دارد. حتما خدایا تو از زبان پیامبرهایت  می خواهی به ما یاد بدهی چه جوری و چه دعاهایی کنیم. خدایا من این دعای اخر سوره ی بقره را خیلی دوست دارم. "ای پروردگار ما اگر فراموش کرده ایم یا خطایی کرده ایم از ما باز خواست مکن. ای پروردگار ما انگونه که بر امتهای پیش از ما تکلیف سنگینی قرار دادی تکلیف سنگین بر دوش ما مگذار و انچه طاقت ان را نداریم بر ما تکلیف مکن. گناه ما را ببخش و ما را بیامرز و به ما رحم کن." ما را از دعای خود محروم نکنید. التماس دعا

درد بی درمان...

و خدا به موسی گفت: به بندگانم بگو مرا اطاعت کنند. موسی گفت: گفته ام. و خدا گفت: اگر... موسی گفت: اگر اطاعت نکنند اموالشان را از انها می گیری؟ خدا گفت: نه. موسی گفت: پس عزیزانشان را از انان می گیری؟ خدا گفت: نه. موسی گفت: پس درد بی درمان نصیبشان می کنی؟ خدا گفت: نه بالاتر از ان. موسی گفت: یعنی چه؟ چه دردی بالاتر از درد بی درمان؟ خدا گفت: ان درد این است: نام مرا بر زبان جاری سازند اما دلهایشان با من نباشد. ... و این درد بالاتر از درد بی درمان برای هر بنده است.   و امیدوارم هرگز به این نقطه از زندگی نرسیم.....

دعا...

مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم.                مومن/۶۰ گاهی وقتها فکر می کنم که دعا کردن چه چیز خوبی است. اگر دعا نبود زندگی چقدر سخت میشد. خدایا این خیلی مهم است. همین که تو به مکا اجازه دادی صدایت کنیم و خیلی چیزها را از تو بخواهیم. توی خیال من دعا مثل یک طناب است. وقت دعا حس می کنم طنابت را گرفته ام و دارم می ایم بالا. همینش قشنگ است. مگر نه؟ بالا امدن از طناب تو . اما خدایا من با همین حرفهای خودم دعا می کنم. با زبان خودم. این جوری خیلی راحترم. مطمئنم که تو هم منظورم را می فهمی. اولها فکر می کردم زبان تو عربی است. پس دعاهای من هم باید عربی باشد. سختم بود. کم دعا می کردم. یا فقط از روی دعاهای دیگران دعا می کردم. راستش انها را فقط روخوانی می کردم. البته انها دعاهای خیلی خوبی بود و من خیلی چیزها از خواندنشان یاد گرفتم. اما حالا چند وقتی است که بیشتر خودم دعا می کنم. خدایا ازت ممنونم که به ما اجازه دادی دعا کنیم.