تنـــــها خــُــدا

هنوز هم خدا هست

تنـــــها خــُــدا

هنوز هم خدا هست

تنـــــها خــُــدا

خدا هم تنهاییاشو جار میزنه. قل هو الله احد ...

بایگانی

۱۳ مطلب در تیر ۱۳۹۰ ثبت شده است

نمی دونم از کدوم حس قشنگ بنویسم اصلا از کجا شروع کنم تا حالا این جوری نبودم دلم نمی خواست از تو حرم آقا بیرون بیام همین جوری راه می رفتم همین جوری دعا می کردم همین جوری باهاش حرف می زدم خودم تنهایی...حس عجیبی داشتم تمام آدمایی که ازم التماس دعا داشتن از ذهن گذروندم برای همشون دعا کردم اما پارتی بازی کردم برای چندتاشون دعایی با گریه کردم نمی دونم چرا؟بین این همه آدم یاد یه زندونی افتادم نمی دونم چرا اونجا برام عجیب بود چون اصلا یادم رفته بود از اون گذشته ازم التماس دعا هم نداشت یعنی اصلا منو ندیده بود که التماس دعا داشته باشه هر چی بود براش دعا کردم نمی دونم دعام قبول میشه یا نه اما هر چی بود از خدا خواستم تا گره از مشکلش بر داره.یه کاری کردم نمی دونم درست بود یا نه اما اگه خطا بوده امیدوارم خدا منو ببخشه و اون اینکه توی این چند روز دوربین عکاسیمو با خودم می بردم حرم خدایش تا دلم می خواست عکس گرفتم اینم یکی دیگه از آرزوهام بود که بهش رسیدم.سفر قشنگی بود هر چند می خواست به هم بخوره با هر جون کندنی بود رفتم. انشاا... قسمت تمام آرزومندان

سفر بازم سفر

دارم بارو بندیلمو می بندم میرم پابوس آقا نمی دونم شاید مثل دفعه ی قبل وقتی چشمم به ضریح بیفته چیزی برای گفتن نداشته باشماما برای همتون دعا می کنم رسیدم با گوشیم میرم تو قسمت وبلاگ دوستان تا یکی یکی همه رو دعا کرده باشم خیلیا التماس دعا داشتن نمی دونم خدا کنه همه رو یادم باشهخلاصه ما خودمون محتاجیم به دعااما چشم از آقا می خوام تا به همه یه نظر بندازهاین روزای عید برای همتون عید باشه یـا اَبــا صالِــــح اُرشـُدنـا اِلَــــی الطـَریـــق یَـرحَـمَـکُــــمُ اللّــــه تـقصیـــر مـن اسـت اینـکه ، کـم مــی آیـیهـر گـاه شـــدم اسیــــر غـــم مــی آیــــــیایـن جمعـه و جمعـه های دیگر ، حـرف استآدم بشــوم ، سـه شنبـه هـــم مــی آیـــی . . یـوسـفِ فـاطمــه (س) ،کلبــهء کنعـانی ام را بـه یـمنِ قـدومـت آذیــن بستــه ام ....   این مطلب هم فرستاده ی یکی از دوستان بود ازشون التماس دعا دارم   میلاد گل نرگس بر همه مبارک

یه روز دیگه

سلام خدا جون صبحت به خیر الان به وقت ساعت من زندگی چند ساعتی میشه که شروع شدهاومدم تا مثل همیشه بهت صبح به خیر بگمای کاش میشد تو رو روی کولم می گرفتم و ...نه تو منو بغل می کردی چون بد جوری دلتنگتمامیدوارم امروزم رو برام خوب رقم بزنی هر چند من به تقدیری که تو برام می نویسی راضی ترم امیدوار چیه مطمئنم که مثل همیشه بهترین ها رو برام می خوای مگه میشه خدای آدم چیز بدی برای بنده هاش بخواددو روز که زندگی رو واقعا زندگی می کنم مثل همیشه و لحظه به لحظه اش رو شاکر توام که خوب و بد زندگیم به دستان پرتوان تو نوشته میشه وای خدا جون همه چیز عالیه مثل همیشه انگاری به تک تک آرزوهام نزدیک میشم و این هم یکی از الطاف تو نسبت به من بوده انگاری تمام سختی ها و زحمتهایی که متحمل شدم داره به نتیجه میرسه و دوباره شاکر توام تو که بزرگترین خدایی و جز تو خدایی ندارمبه خودم حسودیم میشه چون تورو دارم و فقط از تو یاری و مدد خواستم برای من بدی وجود نداره چون خدای خوبی دارم و هیچ مشکلی برام وجود خارجی نداره چون بازم خدای من بزرگتر از سختیهای زندگیمه بله یه روز دیگه به لطف تو شروع کردم الهی به امید تو. تو که بهترینم هستی.

باز هم موفقیت

همه ی موفقیتهام رو مدیون تو هستم تو که خودت خوب میدونی چی میگم نمی دونم چطور توصیف کنم مثل همیشه پیش تو کم میارم البته چیز تازه ای نیست یعنی برای من تازگی نداره من عاشق این لحظات زندگیم هستم این لحظاتی که با تو سپری می کنم وقتی با توام انگار غمی توی دلم وجود نداره نمی دونم در مورد من چی فکر می کنی اصلا منو چه جوری می بینی؟ ای کاش می فهمیدم چی می گذره البته قشنگیش به اینه که من نفهمم خب اینم یکی از اسرار کارهای تو.

تولد داداشم

دیروز تولد داداشم بود دو روز بود اونقدر کار داشتم که فرصت نشد حتی براش یه شاخه گل بخرم مثل همیشه منو با خوبیهاش شرمنده کرد به قول خودش مثل کوه می مونه همیشه میگه وقتی به کوه نگاه می کنی منو به یادت بنداز چه نقشه هایی برای تولدش داشتم می خواستم براش تولد بگیرم اما اونقدر کار داشتم که نشد حتی تو روز تولدش هم به من کمک می کرد آخه چرا باید اونقدر درگیر کار و زندگی بشیم که بهترین روزهای خدا رو از یادمون بره دیروز سیزدهم بود اصلا روز نحسی نیست چون داداشم توی این روز به دنیا اومده اونقدر قدمهاش پر خیر و برکته که من بهش اعتقاد دارم. داداشی گلم شرمنده تولدت مبارک با تاخیر دفتری را خواهیم گشود تا به یاد آوریم روزهایی که عزیزانمان با آغوشی پر مهر قدم های مقدسشان را به هستی گلگون شده نهادند از این پس سپاس می گوییم پروردگارمان را به خاطر هدیه ی دوست داشتنی اش.آری دوستان وفادارمان چشمه ای هستند از این هدیه ی الهی.

...

خداونـــدا تو مـــــــــــی دانی که من دلواپس فردای خود هســــــتممــــــــــــبادا گــم کنــــم راه قشـــــــنگ آرزوها رامـــــــــــــــبادا گم کنــــم اهــــــــداف زیـــــــــبا رامـــــــــــــــــبادا جا بمانم از قطار موهبت هایتدلم بیـــــن امـــــــــید و ناامیـــدی میزنــــــــد پرســـــــــه،میکــــــــــند فریاد،میشـــــــــــود خســــــــــتــــــــهمـــــــــــــرا تـــــــــــــنها تو نــــــــــــگذاری، خداونــــــــــدا...خداونــــــــــدا...خداونــــــــــدا... اینم مطلب زیبایی بود که عید مبعث دریافت کردم دستشون درد نکنه.

یه هدیه ی دیگه...

برام دعا کنید...

هدیه خدا

میرم پابوس آقا...

یه جور دیگه...

یکی بود هنوزم هست خدایا مخلصیم دربست خدایا اگه قرار چند لحظه دیگه بمیرم ، همین لحظه منو ببخش خدایا کم کاری کردیم ، شرمنده خدایا دوست داریم خیلی زیاد خدایا تو بی نهایتی ، من محدود چی میتونم در موردت بگم خدایا هیچ وقت نگو برو این مطلب رو یکی از دوستان برام نوشته بود منم خوشم اومد نوشتمش.

دوباره...

یه حس قشنگوقتی خورشید بالا میاد و نور خودش رو به رخم میکشه اون وقته که چشمام رو باز می کنم به صدای قلب ضعیفم گوش می کنم میزنه درسته هنوز زنده ام نمی دونم چه حسیه هرچی هست زندگیه.روز به نیمه میرسه و خورشید این بار وسط آسمونه باز هم به صدای قلبم گوش میدم این بار ضعیف نیست تند تند میزنه اون قدر تند که حتی عقربه های ساعتم بهش نمی رسن اینم نمی دونم چه حسیه هر چی هست زندگیه.این بار خورشید بساط خودش رو از آسمون جمع می کنه دیگه نوری نیست. چرا هست اما کم نوره. ماه رو میگم چقدر قشنگه. شب چادر سیاهش رو  روی سرم پهن می کنه عالیه نمی دونم این دیگه چیه اما هر چی هست زندگیه.بله یه روز دیگه هم تموم شد یه روز دیگه رو زندگی کردم و تموم شد.یه روز دیگه رو از دست دادم.