باران باران باران... ببارمن به حرمت تو بدون چتر می روم باید بدون چتر رفت نکند به تو بر بخورد از جلوی ردیف کاج ها که عبور می کنم باران که می بارد عطر کاج همه جا را پر می کند حالا نفس می کشم با صدای تو و بوی کاه گل و خاک گیجم می کند قطره های شبنم وار تو را می شمرم پشت پنجره و بعد از آمدنت نوبت شمارش لبخندهاست باران من ببار... ببار... ببار...