من عروسکمعروسک کسی که پشت پرده استدست های او مرا درست کرده استمن عروسکمعروسک خدادوست عزیز و کوچک خدایک عروسک نخی که شب به شبتوی دامن خدا به خواب می رودروی بال نازک فرشته ها سوار می شودتا دم حیاط آفتاب می رود
صبح ها خدا به مننان داغ و آفتاب می دهدشب که می شود مراتوی ننوی سپیدماه تاب می دهد
راستی خدا خودش برای منیک لباس تازه دوختهجای دکمه های آن ولیچند تا ستاره کاشتهیک کمی هم از خودشتوی جیب من گذاشتهقلب یک عروسک نخی نمی زندولی خدا قلب شدتوی سینه ام تپیدتیله های چشم مناشک را بلد نبودیک شب اوقطره قطره از کنار چشم من چکید
این عروسک نخیکار دستی خداستخنده های او چقدر مثل خنده های فرشته هاست
هیس!فکر می کنم عروسک خداباز هم به خواب رفته است
شب بخیر عروسک خدادوست عزیز و کوچک خدا