مردی که گم کرده دل دریایی اش را
تنها همین سرمایه و دارایی اش را
هر شب فقط در آسمان تلخ غربت
با ماه قسمت می کند تنهایی اش را
هر شب کسی تا سرزمین خواب هایش
می آورد آن نیمه ی نیمایی اش را
اما کسی در حجم خوابش شعله ور شد
سوزاند حجم خالی تنهایی اش را
رو به تمام خواب های سبز و روشن
می برد سمت وسعت یلدایی اش را
آنجا را! دوباره آسمان ابری ست، شاید
مردی ست گم کرده دل دریایی اش را
تقدیم به داداشی خودم که الان تو غربته