تنـــــها خــُــدا

هنوز هم خدا هست

تنـــــها خــُــدا

هنوز هم خدا هست

تنـــــها خــُــدا

خدا هم تنهاییاشو جار میزنه. قل هو الله احد ...

بایگانی
نمیدونم چرا دو سال میشه که من اولین روز عید باید اینجوری دپرس بشم؟ پرم از گریه گریه کردم امروز بجای اینکه بخندم. انگاری هر جا که میرم درد از من جلوتر خودشو رسونده اونجا. آخه چرا؟ فاز خوبی نیست! حالم خرابه! چرا نباید خنده هام دوام داشته باشه؟ به من نیومده بخندم؟ خب بگو؟؟؟ داغون شدم زیر این نگاه ها زیر این حرفها آخه چرا؟؟؟ چرا باید غمهاشون سنگینی کنه روی دوشم؟ چرا باید شاهد چیزایی باشم که واقعا به من ربطی نداره؟ چرا باید تورو روی تخت مریضی ببینم؟ چرا این شوق کودکانه ی امروزم، باید اینجوری بشه؟ چرا باید روز عید تو واسه من گریه کنی،منم یاد دردام بیافتم و واسه تو گریه کنم؟ چرا باید اولین ساعات سال رو اینجوری شروع کنم؟ چرا نباید هفت سین داشته باشم؟اونم بخاطر... چرا این درد که سال گذشته فقط یه آرزو بود، حالا بشه زخم؟ چرا دیگه نباید خنده رو، روی لبهای تو ببینم؟ چرا از خودت گذشتی، تا به خودت برسی؟ خدایا!!! چرا ندارمت؟ چرا امروزم حداقل مثل دیروزم نیست؟ امتحان سختیه دیگه له شدم بسه دیگه ظرفیتم دیگه تموم شده! حالا... بذار تبریک بگم به اونایی که کنارم هستن اما ایکاش نبودن! تبریک به اونایی که دوستشون دارم اما ندارمشون مثل تو! تبریک به اونایی که تو جمعشون منو راه دادن تا واسه ام دردودل کنن، اما خنده هاشونو واسه یکی دیگه بردن مثل خودت! آره خود تو، خوب گرفتی! تبریک به اونایی که تو ظاهر دوستتم داشتن اما خنجر فرو کردن توی قلبم! خدایا!!! اینا چیزای کمی نبود که ازش بگذرم... بیخیال بشم، نبینمشون، وقتی آزارم میده چه جوری ؟
  • ... یکی از بنده هاش

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی