تنـــــها خــُــدا

هنوز هم خدا هست

تنـــــها خــُــدا

هنوز هم خدا هست

تنـــــها خــُــدا

خدا هم تنهاییاشو جار میزنه. قل هو الله احد ...

بایگانی

تنهاتر از خدا شدم...

َنمیدونم چرا نتونستم با اینجا ارتباط برقرار کنم.خیلی از آدمای ایتجا همون آدمای قبلن ولی نیستن.حتی نتونستم با آدمای اینجا راحت باشم.خدارو شکر میکنم که اونقد دغدغه برام درست کرد که نوشتن به طور کل از یادم رفت.ینی واقعا دیگه حال نوشتن ندارم و حالمو بهم میزنه.همش حس میکنم حتی خلوتمم حوصله ی منو نداره.


یه روزایی تو خاموش بودی و میومدی...حرفی هم نمیزدی که من بدونم هستی. اما حالا من خاموشم ولی حرف میزنم باهات حتی داد میزنم سرت ولی تو اصلا توجهی نداری بهم...اوایل خیلی اذیت شدم ولی الان دیگه راحتم.نباید یادم میرفت حس مالکیت به آدما پیدا نکنم و سعی نکنم اونارو مال خودم کنم...


تنهایی با آدما چیکار میکنه؟؟؟


چقد پوست انداختی و بزرگ شدی...هیچوقت خاطره ی خوشی از بودن کنار آدمای کوچیکتر از خودم نداشتم...نباید سعی میکردم بهت نزدیک بشم...کاش هیچوقت....کاش هیچوقت ....کاش هیچوقت...

جای خالی این نقطه ها هزاران حرف تلخه که حتی حوصله ندارم بنویسمشون...


مینوس: یه کد بود که همیشه لبخند سردمو ،گرمش میکرد...حتی اونو هم ازم گرفتی.لعنت به بزرگ شدن که آدمارو اینقد کوچیک میکنه...


پ.ن : کسی که توی سی و چهار سالگی همچین شماره ای رو توی گوشیش نداره خیلی آدمه تنهاییه...


  • ... یکی از بنده هاش

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی