میگن خدا همین وراست
تو ذهن خواب من و تو
یه جایی که تا برسی
میگن دیگه دیره و برو
میگن اگه صداش کنی
به قلب تو سر می زنه
چقد صدات کنم خدا
بیا که پایان منه
تو گریه ی ستاره ها
سر تو جاده ها میذارم
نمیاد صدای پاهات
رو به آسمون میبارم
من نسشتم بعد پایان
تو بیا منو شروع کن
کمی تنها، رو به بادم
تو غروب من طلوع کن
پنجره ی امیدمو
رو به خدا باز می کنم
اونم منو نمی بینه
گریه رو آغاز می کنم
تو التهاب گم شدم
کسی به یاد من نبود
دنبال رد پای تو
منو به انتها رسوند
افتادم از چشم خدا
شکسته بال لحظه ها
تکیه کرده غم دنیا
تو دل خسته ی تنهام
منم اونکه مونده پاییز
زیر بارون جدایی
تو منو ببخش ندارم
جز تو هیچ کس رو خدایی