تنـــــها خــُــدا

هنوز هم خدا هست

تنـــــها خــُــدا

هنوز هم خدا هست

تنـــــها خــُــدا

خدا هم تنهاییاشو جار میزنه. قل هو الله احد ...

بایگانی

فرشته ی مادر

یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود پگاه روز سرخ بود. فرشتگان سیه چشم  لباسهای حریر  سرخشان را پوشیدند و همان طور که در افکارشان غوطه ور بودند به ارامی نزد کودکانشان رفتند. با اینکه انها از جنس بچه ها نبودند عاشقانه انها را دوست داشتند. اما اوایل روز خیلی نگران بودند و با خود در این اندیشه بودند که امروز نوبت کدام یک از انهاست که از کودکانشان جدا شوند. بچه ها بر بسترهایی از حریر و گلبرگ در سایه ی درختان سدر پر میوه ی بی خار و درختان پر برگ سایه دار به ارامی و ناز خفته بودند و فرشته ها غرق در تفکر مشغول انجام کارهایشان بودند. ان روز باید گلبرگ های سبز رنگ روز قبل را جمع می کردند و بستر بچه ها را با گلبرگ های سرخ       می پوشاندند. شمع های سبز را با شمع های سرخ عوض می کردند و خیلی کارهای دیگر  که باید در نهایت اهستگی انجام می دادند به طوری که صدای رفت و امد و حرکت بالهایشان بچه ها را بیدار نکند. اما همچنان دل نگران بودند تا فرشته ی پیامبر و کبوترش از راه برسند و اسامی کودکانی که باید به دنیا بروند را اعلام کنند.  ادامه دارد...
  • ... یکی از بنده هاش

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی