گم شده و گیج بودم فکر می کردم هیچ وقت جوابی پیدا نمی کنم. اما گفت: "من هدایتت می کنم."خودم رو باخته بودم فکر می کردم نمی تونم از عهده اش بربیام. اما گفت: "تو از عهده ی هر کاری بر میایی."غمگین بودم احساس کردم زیر کوهی از ناامیدی گیر افتادم. اما گفت: "غمهات رو روی شونه های من بریز."فکر نمی کردم اونقدر باهوش باشم. اما گفت: "من به تو خرد لازم رو میدم."بار گناهانم رنجم می داد برای کارهای بدی که کرده بودم از خودم عصبانی بودم. اما گفت: "من تو رو بخشیدم."از خودم بدم اومد فکر می کردم هیچ کسی منو دوست نداره. اما گفت: "من به تو عشق می ورزم."گریه می کردم زیرا تنها بودم اما خدا گفت: "من همیشه با تو هستم."