یه لحظه پیش خودم فکرکردم اگه من تو رو نداشتم چی کار می کردم واقعا چه اتفاقی می افتاد؟ مثل همیشه چیز زیادی برای گفتن ندارم . فقط برای اونهایی که برای من دعا می کنند یه خواسته ای دارم و اون اینه که همیشه هر جایی که هستن و باشن سالم وسلامت باشن می دونم دعامو قبول داری می دونم چیز زیادی برای تو نیست . این تازه یکی از خواسته هامه .کوچیک کوچیکش . اون بزرگ بزرگش به اندازه بزرگیت برام ارزش داره . نمیگم چون خودت از ته دلم خبر داری .
از تو نوشتن یعنی از تو زیاد نوشتن مبالغه نیست . یعنی نمی تونه مبالغه باشه . از تو هر چقدر هم که بنویسی باز هم کمه . نمی دونم چرا بعضی وقتها زبونم از این همه کلمه که تو ذهنم نقش می بنده قفل می شه . انگاری هیچی برای نوشتن ندارم . شاید واقعا چیزی برای نوشتن نداشته باشم . ولی نمی دونم چرا احساس می کنم دوست دارم برات بنویسم . دوست داشتم تمام خوبیهات رو برای همه فریاد می زدم . می گفتم من تو رو دارم وتو هیچ کس و نداری چون تنهایی . و تنهایی قشنگ ترین واژه برای توء . تنهایی فقط زیبنده ی خودته . چون تنهایی دوست داشتنی هستی . اگه یه وقت خدایی نکرده همتا داشتی نمی دونم چه بلایی سر من می یومد . بعضی وقتها با اینکه می دونم پیشمی نمی دونم چرا دلتنگت می شم . دلتنگی تو خون منه . دیگه حس غریبی باهاش ندارم . بد جوری با من صمیمی شده . تا زمانی که من تو رو دارم از هیچ چیز باک ندارم . شاید دیگه ترس برام معنی نداشته باشه .
خدایا!!!!
دوستت دارم خدا...
ممنون که با منی!