امروز میلاد امام حسن مجتبی ست.
امروز به مراسمش دعوت بودم نمی دونم چرا من؟؟؟
اصلا آدمایی رو که فک می کردم دعوتند نبودن اون وقت من...
نمی دونم این دومین مراسم آقا بود که دعوت میشدم
وقتی چشمم به آدمای مراسم افتاد به خودم مغرور شدم آخه افتخار بزرگی بود برای من...
من کجا ! آقا کجا!
وقتی مراسم شروع شد من فقط اشک ریختم با اینکه جشن بود و همه دست می زدن.
ولی من فقط و فقط گریه کردم نمی دونم چرا؟
جو سنگینی بود برام نمی تونستم تو خودم هضمش کنم. همه چی برام مثل یه خواب بود.
مثل یه رویا... نمی دونم اسمش رو چی بزارم؟؟؟
از همه مهم تر اینکه مراسم ختم قرآن با خوندن من شروع شد وقتی به من گفتن شروع کن موندم با اینکه اولین بار نبود ولی برام تازگی قشنگی داشت.
خدا کنه لایق باشم حالا که اومدم...
خدایا!
بازم بهم حال دادی اونم یه حال اساسی دمت گرم.
اوس کریمی دیگه چیکار کنم؟؟؟
"میلاد کریم اهل بیت بر همگی مبارک"